چکیده:
یکی از مسائل اساسی دوران مدرن بحران معنا بود. کازانتزاکیس نویسندۀ مشهور یونانی در قرن بیستم، آثار خود را به تعبیر خود، آفریدن اندیشهای بزرگ برای دادن معنایی نو به زندگی و تسلّایی برای انسان نوشت. این نوشتار بر آن است که: معنویت برای کازانتزاکیس از چه اهمیتی برخوردار است؟ نگرش معنوی او چه مفاهیمی را در بر میگیرد؟ رویکرد معنوی او را در کدامیک از انواع معنویت میتوان جای داد؟ و مفاهیم مورد نظر کدامیک سنتی و کدام جدیداند؟ بررسی موضوع ما را به این نتیجه میرساند که شش مفهوم خدا، مسیح، جسم، روح، طبیعت، و شریعت را در راستای نگرش معنوی او میتوان یافت. خدا برای او معراج معنویت است که پیوسته در اندیشۀ او تحول مییافت. طبیعت برای او نمودی از حضور خداست. مسیح برای او الگوی عشق و ایثار و مبارزه و عدالتجویی، و شریعت او نیز عشق مکتوب در قلب انسانها است. جسم و روح و رابطۀ بین آندو نیز یکی از مهمترین مؤلفهها در نگرش معنوی اوست، که تلاش همهعمر خود را هماهنگی و یگانگی بین آندو میدانست. معنویت او را میتوان از نوع فعال- عملی و پیامبرگونه- انتقادی دانست. این پژوهش به شیوۀ توصیفی - تحلیلی بر روی آثار کازانتزاکیس انجام پذیرفته است.
of the basic issues of the modern era was the crisis of meaning. Kazantzakis (1883 -1957),wrote his works in his own interpretation, creating a great idea to give a new meaning to life and comfort for man.This article aims to find out; What is the importance of spirituality for Kazantzakis? Wha tconcepts does his spiritual attitude include? His spiritual approach can be placed in which of the types of spirituality? And which concepts are traditional and which are new? Examining the subject leads us to the conclusion that the six concepts of God, Christ, body, spirit, nature, and law can be found in line with his spiritual attitude. For him, God is the ascension of spirituality, which was constantly evolving in his thoughts. For him, nature is a manifestation of God's presence. For him, Christ is a model of love, sacrifice, struggle and seeking justice, and his law is written love in the hearts of people. The body and the souland there lationship between them are also one of the most important components in his spiritual attitude,which he considered his lifelong effort to be harmony and unity between the two. His spirituality can be seen as active -practical and prophetic -critical.This research has been carried out in a descriptive - analytical way on the works of Kazantzakis.
خلاصه ماشینی:
اين نوشتار بر آن است که پي برد به اينکه ؛ معنويت براي کازانتزاکيس از چه اهميتي برخوردار است ؟ نگرش معنوي او چه مفاهيمي را دربر مي گيرد؟ رويکرد معنوي او را در کدام يک از انواع معنويت ميتوان جاي داد؟ و مفاهيم مورد نظر، کدام يک سنتي و کدام جديدند؟ بررسي موضوع ما را به اين نتيجه ميرساند که شش مفهوم خدا، مسيح ، جسم ، روح ، طبيعت ، و شريعت را در راستاي نگرش معنوي او ميتوان يافت .
و براي نيل به اين هدف در جست وجوي پاسخ به اين پرسش ها برآمده اند: معنويت براي کازانتزاکيس از چه اهميتي برخوردار است ؟ مؤلفه هاي مهم در نگرش معنوي او کدام اند؟ معنويت کازانتزاکيس را در کدام نوع از انواع ذکر شده ميتوان جاي داد؟ و مؤلفه هاي مورد نظر در نگرش معنوي او کدام يک سنتي و کدام جديدند؟ اين پژوهش به صورت توصيفي - تحليلي، از برخي آثار مهم کازانتزاکيس ، ازجمله ؛ مسيح بازمصلوب ، آخرين وسوسۀ مسيح ، آزادي يا مرگ ، سرگشتۀ راه حق ، باغ سنگي، و گزارش به خاک يونان ، انجام پذيرفته است .
او ظاهراً با الهام از راهبي مسيحي در کوه آتوس ، سلوک معنوي خود را مبارزه و حتي «ستيزي سخت با خدا» و «رفتن به معراج خشن و ناهمساز خدا» مينامد (کازانتزاکيس ، ١٣٨٧الف : ١٠)، اما اين مبارزه از سر بيايماني نيست و شايد تعبير مناسب آن «دغدغۀ فهم و تجربۀ خدا» و حتي تلاش براي تشُّبه به خدا باشد.
خود او در تعبيري ديگر سلوک معنوي را جست وجوي کورمال سيماي خداوند ميداند که درنهايت با نوميدي به اين نتيجه منتهي ميشود «حجم تاريک سيمايي ندارد» و درعين حال نوميدانه ميگويد «چه شرم آور است که چشمان خاکي انسان نميتواند ناپيدا را ببيند» (کازانتزاکيس ، ١٣٨٧الف : ١١٣).