خلاصه ماشینی:
"علتش هم این است که وهم عمومی درباره اینکه سینما چیزی است غیر از آنچه که واقعا باید باشد توهمی دائمی و همیشگی است،اینطوری نیست که مثلا به وزارت ارشاد و یا بنیاد سینمای فارابی محدود شده باشد، در مطبوعات سینمایی ما هم هست،در دانشکدههای سینمایی هم هست.
سینمای فعلی ما در واقع یک موجود ناقص الخلقهای است که هرچند که من اصلا اعتقاد به سینمای متفکر با این اصطلاحات جدیدی که برای سینما باب کردهاند ندارم اما اگر هم این چنین باشد و اسم سینما را بشود سینمای متفکر گذاشت،مثل یک موجود ناقص الخلقهای است که پاهاش فلج مانده، ولی سرش بیش از حد رشد کره که این طوری هم نیست در واقع،یعنی سینما را اگر به عنوان یک هیکل کامل بخواهید ببینید آنوقت همه چیزش باید به تناسب سایر اعضایش دید و یک جوری ارتباط ارگانیک بین همه اعضایش باید برقرار کرد،نه فقط در یک تزریق یا در واقع تلقیح.
یعنی شما اگر سینما را به عنوان فضای تبلیغ بخواهید ببینید موقعی این تبلیغ مصداق تبلیغ واقعی میشود که مردم در آن باشند و مردم هم نسبت به این پیامی که حالا مورد تقلید قرار میگیرد در واقع کشش داشته باشند.
بنابراین جا برای سینمایی که آقایان سینمای متفکر مینامند و سینمای هنرمندانه و سینمای والا و تمام صفات عجیب و غریبی که به آن اطلاق میکنند بیشتر به وجود میآمد،یعنی واقعا در کشوری که فرض کنید سالی صد تا صدوپنجاه تا فیلم ساخته میشد که 130 تا 140 تا فیلمش سرگرمی خالص بود شاید در آن کشور و در آن شرایط که تماشاچیاش در طول سال 20 یا 30 تا از این فیلمها میدید فیلمی مثل نارونی،محض تنوع فروش هم میکرد،یعنی عدهای خسته از دیدن اینکه عده زیادی دنبال هم میدوند میرفتند و فیلمی میدیدند که در آن هیچ کس دنبال هیچکس نمیدود و..."