خلاصه ماشینی:
"»با صدای بوق دوربین،دوربین به راست میپیچد و ترکیب رنگهای سولاریزه به تصویری از مخملباف در پشت صحنهء همان فیلم تبدیل میشود که با دوربین روی دست،انگار در حال فیلمبرداری در راهروی طولانی یک بیمارستان است و به سوی انتهای راهرو پیش میرود.
»اول مبنایش شاید عدالت و آزادی و اینها باشد،ولی چون مشکل است؛بعد به این نتیجه میرسد که اینها آن قدر عمده میشود که میتوان هرچیزی را-حتی خود عدالت و آزادی را-زیر پا گذاشت،برای اینکه عدالت و آزادی اجرا شود!(تصویری کوتاه از زندان بایکوت)جملهای دارد حضرت علی(ع)که میگوید:«من اگر قرار بود سیاستمدار باشم،سیاستمدارترین مرد عرب بودم.
مخملباف:بعد که فیلم ساختم،خیلی مورد حمله واقع شد بابت اینکه اینها تکنیک ندارد،و من فکر میکردم تکنیک چیست که اینها هی میگویند تکنیک ندارد!یعنی آن چیزی که حالا ما بهش میگوییم فتورمان،من فکر میکردم قصهای لازم است که لا بد مثل همان جوری که نمایشنامه را توی تئاتر اجرا میکنیم،آن را در تعدادی صحنههای واقعیتر اجرا میکنند،اسمش میشود فیلم.
چیزی که برای من مهم بود،این بود که مرگ به عنوان یک واقعیت(زوم به جلو،تا مدیوم شات) یک جوری به خاطر ناشناخته بودنش و گنگ بودنش،آدمها دوست دارند بهش فکر نکنند،و فکر میکنند با فکر نکردن،با آن روبرو نمیشوند(صحنهای از فیلم بایکوت که یک ساواکی،با سلاح خمپارهانداز،خانهء تیمی را هدف قرار میدهد و چریک حاضر در خانه کشته میشود)درحالیکه ما با آن روبرو میشدیم- بخصوص که توی کارهای چریکی،ما بیشتر دم دست مرگ بودیم تا آدمهای عادی."