خلاصه ماشینی:
"راستی چرا؟چرا مضمون«عشق»نهفته در خاکستر سبز و برج مینو،تقابل فرهنگی میان شرق و غرب یا تفاوت احساسات بارز شرقیها وعواطف پنهان غربیها در از کرخه تا راین،مایهء کم و بیش روانشناختی«تردید»انسانی در مهاجر،وصل نیکان و برج مینو(که بخش کاملی را به آن اختصاص خواهم داد)،ایدهء اخلاقی/انسانی«بازیابی عزتنفس»در هویت و مهاجر و برج مینو،پیچیدگیهای ساختاری و الگوی تدوین(کاملا موفق)برج مینو و(تقریبا ضعیف)خاکستر سبز،چندان محور و موضوع نقدهایی که بر این فیلمها نگاشته شده و به چاپ رسیده، نیستند؟و چرا در عوض،رنج و مقاومت رزمندگان شیمیاییشدهء از کرخه تا راین،غمخواری ایرانیهای خاکستر سبز برای مسلمانان بوسنیایی،تلاش آدمهای اصلی برج مینو برای برپا کردن و سرپا نگهداشتن دکلی که هم خاطرهء سرافرازیهای جنگ است و هم یادآور مرارتهای منتج از آن،تقریبا در همهء نوشتهها- چه موافق و چه مخالف-راه مییابند؟جالب اینجاست که اگر هم کسی به آن ابعاد غیرسیاسی گوشهء چشمی میافکند،یکی دو سطر پایینتر از زاویهء همین ابعاد به نکات سیاسی مینگرد و باز مأیوسمان میکند.
حالا اگر فیلمسازی مثل حاتمیکیا که تو به افراط در رعایت ملاحظات و حدود شرعی متهمش کردهای و به مقایسهء حدود موردنظر او با حدود احکام رساله پرداختهای و او را«کاسهء داغتر از آش»خواندهای،در فیلم یا فیلمهای بعدیاش روابطی را بگنجاند که بیپرتواتر از خیلیهاست،یا از بازیگران و فضاهایی سود جوید که ظاهرا با آن حدود و ملاحظات منافات دارند،تکلیف چیست؟آیا نباید در موضع اللهبختکی مطلب قبلیات تجیدنظر کنی و از حد ظواهر همهء فیلمها-چه قبلی و چه بعدی-بگذری و اندیشه و احساس خود فیلمساز را ملاک قراردهی و از مقایسه و انتساب او به این جناح و آن جناح بپرهیزی؟معلوم است که نه!باید انگهای پیشین را از جا بکنی، توضیح بدهی که طرف«هوایی»شده و از اینرو به آنرو شده و انتقادش بودند،و..."