خلاصه ماشینی:
"اینجاست که ارتباط یک بیننده با مشدحسن و گاوش و مشداسلام و کدخدا و بلوریها در همان روایتپردازی اولیه محدود و متوقف میشود و بینندهای دیگر با دیدی کاملا تمثیلی به ارزیابی این آدمها و شخصیتها میپردازد و آنها را از منظری فلسفی/اجتماعی/سیاسی مورد ارزیابی قرار دهد.
آثاری چون گاو،پستچی و دایره مینا،به دلیل مستقیم نبودن نگاه اجتماعی/سیاسیشان و تعمد مهرجویی در فاصله گرفتن از هرگونه سیاستزدگی و شعارگرایی(به وسیلهء تعمیم نگاهی فلسفی بر جوهرهء اثر)،در گذر زمان از یاد نرفتهاند،اما او در مدرسهای که میرفتیم بنا به شرایط خاص دوران ساخت این (به تصویر صفحه مراجعه شود) فیلم،با این شعارپردازی و نگاه مستقیم و پررنگ سیاسی کنار آمده و نتیجتا فیلمش(به قول معروف)تاریخ مصرف دار شده است.
اما با وجود مستتر بودن وجوه استعاری در اجارهنشینها و به رغم اصرار مهرجویی در محدود کردن فیلمش به عنوان یک کمدی موقعیت،بحثهای گوناگونی پیرامون معانی نهانی جاری در آن مطرح شد که-البته-بعضی از این مفاهیم،بسیار عمیقه بودند!اگر قرار باشد از طریق این معانی و مفاهیم با اجارهنشینها ارتباط گستردهء مضمونی برقرار کنیم،ای کاش فیلم با ویران شدن خانه خاتمه مییافت و آن خوشباوری احمقانهء آقای توسلی و همسرش(قشر متوسط)را در پی نداشت.
به همین جهت میبینیم که دمیدن انسانی با ابعاد مادی و معنوی علی عابدینی در روح بیجان حمید هامون پا در هوا، نمیتواند تماشاگر فهیم و کنجکاو را متقاعد سازد،زیرا مهرجویی پیش زمینهای منطقی برای این شخصیت مهم فیلمش ایجاد نکرده است."