خلاصه ماشینی:
"اینطوری است که در میان خواب و بیداری آخر شب و در شرایطی که دیالوگهای فیلم نامفهومند،منتقد ارجمند مرتب به خودش میپیچد تا فیلم تمام شود و حتی از اینکه دو ساعت و نیم است خشمگین میشود و آنوقت در نوشتهء بیبدیلش مرتب خودش را جای تماشاگری میگذارد که فیلم را در سالن سینما و در شرایط استاندارد و با درک گفتوگوهای آدمها تماشا کرده و نتیجه میگیرد«تماشاگر»دو ساعت و نیم به خودش میپیچد تا فیلم تمام شود!و اینطوری است که به نظرش میرسد بازیهای فیلم«گلادیاتور»اپرایی است(واقعا چیزی مهملتر از این در عمرتان شنیده بودید؟)و رمانسش مقوایی است و شبیه«نجات سرباز رایان»است و از همه حیرتانگیزتر اینکه در ضرورت پرداختن به چنین پروژهای تردید میکند!بیچاره کمپانی دریم ورکز که چه مشاور عالیقدری را از دست داده است!
5. این آقای محترم فکر میکند کومودوس سرمست از پیروزی (کدام پیروزی؟)تصمیم به مبارزه با ماکسیموس میگیرد و در میدان زخمهای مرگباری بر بدن او وارد میکند!و درست همین نوع توصیفهاست که نشان میدهد ایشان اصلا به کلی از مرحله پرت است و در تمام طول فیلم متوجه نشده قضایا از چه قرار است،چون اتفاقا کومودوس در نهایت درماندگی و استیصال بابت محبوبیت مهارنشدنی ماکسیموس،و در نهایت هراس از کشتهشدن به دست اوست که پا به میدان میگذارد و اصلا همین وضعیت است که سکانس آخر فیلم را جذاب و دیدنی میکند،و قبل از ورود به میدان، پنهان از چشم مردم با نیزهای کوچک قلب ماکسیموس را میدرد تا او توان جنگیدن نداشته باشد."