چکیده:
دیدگاه جلال الدین مولوی، شاعر عارف قرن هفتم به مقولههای مذهبی را میتوان به دو گونه متفاوت تقسیم کرد .در یک گونه مولوی باهنرمندی وبا استفاده از تمثیلات و تشبیهات محسوس به شرح و تبیین پیام حدیث میپردازد. دراین حالت آن چه میگوید با روح کلی مذهب مطابق است و ما آن را «تبیینات هنری، مولوی نامیدهایم .اما در گونه دیگر، او باتمسک به حدیث، به شرح و بیان اصول اعتقادات صوفیه و ویژگیهای طریقت مورد پسند خویش میپردازد. که در این صورت، حدیث در کارگاه خیال و عاطفه هنرمند او تغییر شکل پیدا کرده. به طوری که دیگر پیام آن حدیث، با روح کلی مذهب نمیخواند، بلکه به رنگ ذهنیت گوینده مثنوی در آمده است. و ما این گونه را «برخورد هنری» مولوی نامیدهایم ؛ امری که اساسا جوهره وحقیقت تصوف است، ورای همه ظواهر اقوال بزرگان آن.
خلاصه ماشینی:
"مانند: بهر این فرمود آن شاه نبیه مصطفی که «الولد سر ابیه» (دفتر 4 ـ بیت 3116)جمله عربی مصراع دوم را برخی حدیث میدانند، در مثنوی نیز به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم منسوب شده، اما بروفق رای پارهای از علماء حدیث،از مقوله حدیث محسوب نیست و مؤلف اللؤلؤ المرصرع از قول سخاوی و زرکشی آن را بدون اصل دانسته است (2)همچنین آن جاکه گفته:______________________________1 ـ زرین کوب، سرنی، ج 1، ص 434، به نقل از احیاء علوم الدین (4/56) 2 ـ ر.
مولوی در جای دیگر وقتی پیر را پیامبر وقت خویش میخواند ودر عین حال وی را به عنوان پیر حکمت میستاید، نظر به این نکته دارد که در مورد شیخ طریقت، سال خوردگی اهمیت ندارد: چون بدادی دست خود در دست پیر پیر حکمت که علیم است و خبیر کو نبی وقت خویش است ای مرید تا ازو نور نبی آید پدید (دفتر پنجم ـ بیت 2 و 741) طبق نظر دکتر زرین کوب، مولوی بدین وسیله میخواهد اعتراض آمیخته به سکوت یا نفاق بعضی مریدان خود را نیز در باب جوان سالی حسام الدین چلبی، که اورا مخالفانش به همان سبب، لایق خلافت مولوی نمیدانستهاند، دفع کند(3) واین همان بهرهگیری از قولی منتسب به رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، درجهت بیان آراء صوفیه ."