چکیده:
زمینه و هدف: دیدگاههای مرتبط با عالم خیال بر مبنای دو رویکرد هستی شناسی (وجودشناسی) و معرفت شناسی استوار شده اند. رویکرد هستی شناسی، عالم خیال را یکی از مراتب وجود دانسته که حد فاصل میان عالم عقول و عالم ماده است؛ در مقابل، رویکرد معرفت شناسی، خیال را بعنوان قوه ای از قوای ادراکات آدمی در نظر میگیرد که محدود به خیال متصل است. از جمله عارفانی که به این موضوع پرداخته اند، مولانا است که در مثنوی بصورت غیرمستقیم اشاراتی به این عالم کرده است، اما برخلاف بزرگانی همچون ملاصدرا، شیخ اشراق و ابن عربی، فصل مستقلی با نام عالم خیال در آثار او دیده نمیشود. به همین دلیل برخی گمان میکنند در مثنوی، موضوع عالم خیال بعنوان مرتبه ای از وجود مطرح نشده و منظور از خیال در مثنوی صرفا همان خیال متصل، خیالاندیشی و تصورات ذهنی است. اغلب پژوهشهایی که در باب خیال در مثنوی بحث کرده اند، خیال را تنها در ساحتی معرفت شناسی بررسی کرده اند و آن را یکی از قوای ادراکی انسان تلقی کرده اند که بیشتر جنبه منفی دارد و مانع رسیدن به معرفت است. هدف اصلی این پژوهش بر این موضوع استوار است که عالم خیال در مثنوی، ماهیتی هستی شناسی، معرفت شناسی یا هر دو ساحت را دربرمیگیرد.
روش مطالعه: در این پژوهش با روشی توصیفی ـ تحلیلی ساحت هستی شناسی عالم خیال بعنوان یکی از مراتب هستی و وجود در اندیشه مولوی با تکیه بر دفتر اول مثنوی اثبات شده است.
یافته ها: در نظر مولانا خیال نه تنها قوه ای از قوای باطنی انسان است، بلکه بعنوان مرتبه ای از مراتب وجود پذیرفته شده و در بسیاری از ابیات مثنوی بصورت مفهومی بدان پرداخته شده است.
نتیجه گیری: مولوی راههای رسیدن به عالم خیال را مواردی چون تبدیل صفات ظاهری به باطنی، خواب و رویا، الهام، موت طبیعی و موت ارادی میداند.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: The viewpoints related to the imaginary world are based on two approaches: ontology and epistemology. The ontological approach considers the world of imagination as one of the levels of existence, which is the boundary between the world of minds and the world of matter; On the other hand, the epistemological approach considers imagination as one of the powers of human perception, which is limited to imagination. Among the mystics who have addressed this issue is Rumi, who has made indirect references to this world in his Masnavi, but unlike great scholars such as Mulla Sadra, Sheikh Ashraq, and Ibn Arabi, there is no independent chapter called the world of imagination in his works. For this reason, some think that in the Masnavi, the subject of the imaginary world is not raised as a level of existence, and the meaning of the imaginary world in the Masnavi is simply the connected imagination, imagination and mental imagination. Most of the researches that have discussed about imagination in Masnavi have examined imagination only in the field of epistemology and have considered it as one of the perceptive powers of humans, which mostly has a negative aspect and hinders the achievement of knowledge. The main goal of this research is based on the fact that the imaginary world in the Masnavi includes ontology, epistemology or both fields.
METHODOLOGY: In this research, with a descriptive-analytical method, the ontology of the imaginary world as one of the levels of being and being in Molavi's thought has been proven by relying on the first book of the Masnavi.
FINDINGS: In Rumi's opinion, imagination is not only one of the inner powers of man, but it is also accepted as a level of existence and has been conceptually discussed in many Masnavi verses.
CONCLUSION: Molavi considers the ways to reach the world of fantasy to be things such as the transformation of external attributes into internal ones, sleep and dreams, inspiration, natural death and voluntary death.
خلاصه ماشینی:
در ادامۀ داستان ، مولانا بصورت کامل درمورد خيال صحبت ميکند و ميگويد: نيست وَش باشد خيال اندر روان تو جهاني بر خيالي بين روان بر خيالي صلحشان و جنگشان وز خيالي فخرشان و ننگشان آن خيالاتي که دام اولياست عکس مهرويان بستان خداست آن خيالي که شه اندر خواب ديد در رخ مهمان همي آمد پديد (مثنوي: ٧٣-٧٠) نيروي خيال در روح و روان مثل اين است که اصلاً وجود ندارد، امّا خيال ، دنيا را به حرکت درميآورد؛ يعني در همه جاي دنيا اين خيال ، قدرت تصرف دارد.
که البته اين مکاشفات ميتواند در خواب براي عارف حاصل شود که به آن «مکاشفۀ منامي» ميگويند و همچنين در حالت بيداري عارض بر او ميشود که همان «موت اختياري» است که با مردن از صفات بشري و دنياخواهي يا به قول مولانا با خفتن از احوال دنيا براي عارف اتفاق ميفتد که در دو صورت عارف با عالم خيال منفصل ارتباط برقرار ميکند و حقايق را ميبيند.
مولانا ميگويد «حال عارف اين بود بي خواب هم » يعني براي فاني در حق (اولياءالله ) اين درجه را قائل است که در حالت بيداري هم ميتواند مکاشفه کند و حقايق را درک کند و به عالم خيال دسترسي پيدا کند، زيرا اولياءالله توانسته اند قوة خيال را در وجود خود به حد کمال برسانند.
com) Mohammad Hossein Bayat: Professor of the Department of Persian Language and Literature, Faculty of Persian Literature and Foreign Languages, Allameh Tabatabai University, Tehran, Iran.