خلاصه ماشینی:
"نمیتوانید به عنوان طراح بنشینید تا به سراغتان بیایند و حال ببینید با چه گروهی میخواهید که کار کنید ولی وقتی شما طراحی هستید که میدانید در این دهه با این شخصیت هنری و کارگردان باید دو کار ارائه دهید، کا را از دو سال پیش به او سفارش میدهند.
همان طور که عرض کردم در دنیای تئاتر و در دنیای هنر زمان چشم مردم با دنیای دیگری آشنا شده، اگر ما بیاییم و بگوییم دری در سمت چپ، پنجرهای در سمت راست و از روبهرو باغ، این دیگر مفهوم ندارد چون زمان آن گذشته است، ممکن است ما نه در بگذاریم و نه پنجره، ولی یک تاشی در صحنه بیاوریم که با یک نورپردازی درست هم فضای بیرون و هم فضای داخل را بدهد و با افکتهای صحنهای میتوانیم فضاها را کاملتر کنیم.
البته الهام میگیرد، نه اینکه بینتیجه باشد ولی ببینید اگر نمایشنامه «چه کسی از ویرجینا ولف میترسد» همیشه به همان فرمیکه طرح داده شده به روی صحنه بیاید، کسی که سه دفعه دیده حتما خسته میشود برای همین هر روز میبینیم به دنیای جدیدی میرسیم.
برای صحنهای طراحی انجام دادهاید که پیش خودتان از کارتان راضی نبودید و بگویید طراحی خوبی نبوده است؟ اگر این طور بود علتش را در چه میدانید؟ اگر این بوده فقط به خاطر عوامل دیگر بوده است که مرا اذیت کردهاند و گرنه من از کار خودم تا موقعی که روی کاغذ است و کشیدم، لذت بردم و با لذت آن را پیاده کردم و بعد با لذت ساخته شده ولی وقتی به روی صحنه میآید، دخالت کنند، نور بد بدهند، بخواهند فکر خودشان را پیاده کنند، مسلما خراب میشود."