خلاصه ماشینی:
"به رغم اینکه این نمایش در آفریقای جنوبی مخالفتهای گستردهای به دنبال داشت و بسیاری از مردم را آزردهخاطر کرد و عدهی کثیری خشم و عصبانیت خود را بر سر ما خالی کردند، اما کار موفقی بود.
آنها دربارهی موفقیت نمایش«گره خونین» چیزهایی شنیده بودند و میدانستند که این اجرا برای اولینبار در آفریقای جنوبی یک سیاهپوست و یک سفیدپوست را کنار هم روی صحنهی تئاتر قرار داده است.
آن آشنایی باعث به وجود آمدن گروه نمایشگری«سرپنت»شد،گروهی که بعضی جاها در طول بازگویی سرگذشتم از آنها یاد میکنم،البته اگر شما نیز اهل سخن باشید درمییابید که من در میان این جمع خاموش و خفقان گرفته نمونهای شگفتانگیز بودم-کسانی که سرکوب و خفقان را به هر شکل قابل تصوری،قانونی و فیزیکی و نیز از سلولهای زندان و فرامین بازداشت گرفته تا قوانین موجود در کتابهای قانون لمس کرده بودند.
و در نهایت این هیئت تصمیمگیرنده بود که آیا کار موردنظر برای عرضهی عمومی مناسب است یا خیر!اگر به عقیدهی آنها اثری نامناسب بود،برای همیشه از عرضهی آن ممانعت میکردند.
میدانستم که اگر تلاش میکردم تا نمایش خود را بهطور علنی اجرا کنیم،برایمان مشکلساز میشود،مانند آنچه در مورد«سی زوئهبانسی مرده است»اتفاق افتاد:به رغم آنکه جانکانی و وینستن نت شونا این نمایش را در«برادوی»امریکا و«وستاند»لندن اجرا کرده بودند اما تا چندسال تمامی اجراهای ما از این نمایش در آفریقای جنوبی مخفیانه بود.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) آثول فوگارد و وینستننت شونا درخواست مرا با آنها در میان گذاشت و پرسید چه احساسی خواهند داشت وقتی که ببینند پدرشان روی صحنه نقش مردی را بازی میکند که جاسوس پلیس است؟ من نمیتوانم به بررسی روانشناختی جان و روشی که برای برطرف کردن موانع متعدد خود داشت بپردازم."