چکیده:
در سیزدهم سپتامبر 1993، موافقتنامه صلحی به نام «پیمان اسلو» بین سران فلسطین و رژیم غاصب صهیونیستی امضا شد. اما بعد از گذشت ده سال از این فرایند، نه تنها صلحی بین دو طرف متخاصم واقع نشد، بلکه موجب بروز جنگ مردمی با شیوهها و تاکتیکهای منحصر به فرد خود گردید. وسایل و شیوههای جنگ مردمی احتمالا بهترین مورد جنگ نامتقارن به شمار میرود که یک جنبش مردمی را قادر به مبارزه با دشمن کاملا برتر از نظر نظامی میسازد.تا یک دهه قبل تصور می شد که فرایند صلح باعث بهبود رابطه متقابل اقتصادی ـ که پایه صلح و شکوفایی آینده است ـ میشود. اما به اعتقاد نویسنده در حال حاضر، شرایط حاکم بر سرزمین اشغالی، تاثیر بدی بر اقتصاد رژیم اشغالگر گذاشته و تنشهای اجتماعی را افزایش داده است. تعطیلی بسیاری از کارخانجات، کاهش صنعت توریسم و لغو پروژههای مشترک سرمایهگذاری، نمونههایی از این تاثیر است. این مقاله که به وسیله یک اسراییلی به نگارش در آمده به بررسی یک دهه مبارزه و درگیری مردم فلسطین و رژیم اشغالگر قدس میپردازد که الگوپذیری از مبارزات مردمی کشورهایی چون: ویتنام، الجزایر، کوبا و چین را مد نظر قرار داده است. روشن است که استراتژی مبارزاتی فلسطینیها طی چند سال اخیر متاثر از استراتژی موفق حزبالله در جنوب لبنان بود که نتیجه آن شکست و عقبنشینی نیروهای اشغالگر صهیونیستی از سرزمینهای اشغالی جنوب لبنان بوده ولی نویسنده مقاله بدون هیچ اشارهای به این الگو و مدل موفق و تاثیر آن بر استراتژی مبارزان فلسطینیها موضوع را از زاویه دیگری مورد بررسی قرار داده است.
خلاصه ماشینی:
"پس از سال 1993، دولت اسرائیل با آغوش باز از ساف استقبال کرد؛ زیرا این سازمان اعلام کرد که مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته است حتی اگر به برنامه جنگ سیاسی خود با حکومت اسرائیل تعهد داشته باشد.
با این حال رهبران اسرائیل به این چالش سیاسی که ساف با استفاده دائم از «استراتژی مراحل» ایجاد کرده است، واکنش نشان ندادهاند و با اینکه نیروی اطلاعات نظامی اسرائیل از عدم تمایل عرفات برای خلع سلاح حماس و جهاد اسلامی خبر داده است، تا اوایل سال 2001 مقاصد ساف در رسیدن به یک صلح واقعی (که مخالف استراتژی مراحل سال 1974 و محو کامل اسرائیل است) مورد سؤال قرار نگرفته است.
«باری روبین» پس از سقوط کلینتون و آغاز ریاست جمهوری بوش، سیاست آمریکا را که ظاهرا در کوتاه مدت خنثی اما در بلندمدت مانع پیشبرد صلح و ثبات در منطقه است را این گونه تشریح کرد: با توجه به استراتژی بلند مدت در منطقه باید گفت که آمریکا تا حدود زیادی در وضعیت میانجی موافقتنامههای صلح باقی مانده است، هر چند به نظر میرسد این موافقتنامهها در آینده نزدیک صورت عمل به خود نگیرند (و در صورت تحقق نیز نمیتوان انتظار همکاری رهبران مورد مذاکره اسرائیل را داشت).
همانگونه که آمریکا، اسرائیل را برای پذیرش نقض توافق موشکی مصر پس از جنگ فرسایشی 1970 تحت فشار قرار داد تا سکوهای پرتاب موشک خود را نزدیک کانال سوئز مستقر نماید، کابینه دولت آمریکا از این پارادایم با فلسطینیها در دوره پس از پیمان اسلو پیروی کرده است.
"Rashid Khalidi, Under Siege: PLO Decision - Making During the 1982 War (New York: Columbia University Press."