چکیده:
وضوح و روشنی در قراردادهای بین المللی، یکی از شرائط اصلی معاهده در زمان تصویب و الحاق به آن می باشد؛ زیرا نتایج قرارداد مبتنی بر معنا و مفهومی است که از آن اخذ می شود. در این نوشتار ابهام های کنوانسیون در سه بخش «مفهومی»، «ساختاری» و «مبنائی» مورد ارزیابی قرار گرفته است و نتایج آن نشان می دهد که کنوانسیون در این سه بخش دارای ابهام های اساسی می باشد. این ابهام ها منجر می شود کشورهایی که خواستار الحاق به کنوانسیون هستند، متوجه مقصود اصلی بانیان آن نشوند و هر کشوری بر حسب پیش فرض های ذهنی جامعه خود، مفاد آن را قبول نماید. این مفاهیم بر حسب اعتقادات و فرهنگ های گوناگون، معانی مختلف پیدا می کند، لذا هر کشوری قبل از الحاق باید از این مفاهیم ابهام زدایی نماید.
Explicitness of international agreements is a necessary condition when ratifying and joining them، because the consequences of these agreements are based on the way their concepts are conceived. In this paper the ambiguities of the convention on the Elimination of All Forms of Discrimination against Women (CEDAW) are evaluated "conceptually"، "structurally"، and "basics". The results show that the convention suffers from essential ambiguities in these three respects. These ambiguities result in the conclusion that countries willing to join the convention do not realize the intentions of the founders of the convention and each country accept the contents based on the mental assumptions of its own society. Different cultures and belief systems understand these concepts differently; therefore، every country should disambiguate these concepts before joining the convention.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین جای این پرسش باقی میماند که آیا کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان در تعریف نابرابری، گونههای پنهان و خاموش آن را نیز لحاظ کرده است؟ تمایز کنوانسیون مکرر بر ضرورت نادیده گرفتن تمایزات میان زنان و مردان از جمله تمایز در جنسیت تأکید کرده است.
بنابراین دینای جدید از سویی خواهان مرزبندی سیاسی و حقوقی است و از سوی دیگر خواهان به رسمیت شمردن احکام حقوقی فرا مرزی است و این تعارض در درون دینای جدید است و ربطی به عوالم سنتی ندارد؛ یعنی مسلمانان حتی اگر شریعت اسلامی را هم مبنای پذیرش کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان قرار ندهند، باز برای آنان شبهه فراقانونی مجامع بینالمللی پیش میآید.
اما آیا تحقق این فضیلت با سازوکارها و ساخت بشر امروز ممکن میگردد؟ اگر نگاهی گذرا به مبانی دولت و نظامهای بینالمللی در دنیای جدید داشته باشیم؛ به خوبی آشکار میگردد که هیچ یک از آنها بر مبنای عدالت و مساوات پایهریزی نشده است.
خلاصه روشن نیست که کنوانسیون بر چه مبنا و اساسی به این نتیجه رسیده که نقشهای کلیشهای را میتوان ازطریق آموزش مختلط از بین برد؟ امروزه شیوه آموزشی مختلط در اکثر کشورها (به ویژه کشورهای غیراسلامی) رایج است و پیش از طرح آن در کنوانسیون مورد اجرا قرار گرفته است; اما آیا تاکنون آرزوی مورد نظر کنوانسیون از این طریق برآورده شده است؟ به نظر میآید که چنین ربطی مبتنی بر هر اصلی هم که باشد، یک مبنای کلیشهای است."