چکیده:
حضرت امام چندان به تفسیر قرآن نپرداختند و در موارد ناچیزی که به آن اهتمام ورزیدند، به روش عرفانی ـ اخلاقی آیات قرآن را تفسیر کردهاند. به نظر نگارنده، عامل اصلی پرهیز امام از تفسیر قرآن دو چیز است: الف ـ عظمت قرآن؛ ب ـ لزوم عمل به قرآن. چون از سویی قرآن در حد بشر نیست؛ بلکه سری میان حق تعالی و ولی الله اعظم، رسولخدا صلیاللهعلیهوآله است و به تبع او نازل شده تا به صورت حروف و کتاب درآمده است. از سویی دیگر آدمی باید در هر آیه از آیات شریفه که قرائت میکند مفاد آن را با حال خود منطبق کند و نقصان خود را با آن جبران سازد و امراض خود را بدان شفا دهد. او باید خلق خود را با قرآن موافق کند؛ چون خلقی که مخالف کتاب الله است زخرف و باطل است.
خلاصه ماشینی:
"این نکته حدس و گمان نگارنده است؛ اما اگر واقعا هم دربارهی امام بتوان آن را ظن و گمان دانست، آیا در اصل مطلب و حقیقت موضوع میتوان تردید داشت یا در آن خدشه وارد کرد؟ آیا جز این است که قرآن نیازمند مفسران و شارحانی است که با تمام وجود عامل به قرآن باشند؟ آیا هدف قرآن این نیست که پیش از امر و نهی دیگران، باید سعی کرد که خود را اصلاح نمود؟ آیا میتوان بدون توجه به این حقایق به تفسیر آیاتی نظیر آیهی «أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و أنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون»(26) اقدام کرد؟ آیا عتاب تند و سرزنشآمیز این آیه دامنگیر خود مفسر نخواهد شد؟ این جا است که ارزش کار امام به خوبی روشن میشود و این درس را به جامعه القا میکند که مقصد این است که ما جامعهای قرآنی داشته باشیم؛(27)اما از این حقیقت نباید غافل شویم که ما با کتاب عظیمی مواجه هستیم که از عالم غیب و ملکوت، و عرش رحمانی در کسوت الفاظ و عبارات درآمده است، پس نباید بدون داشتن صلاحیت علمی و عملی به تفسیر قرآن برای دیگران پرداخت."