چکیده:
مقالهی حاضر نظرگاههای مولوی را دربارهی تفسیر و تأویل قرآن برمیرسد. گفتار نخست به تفسیر اختصاص دارد و گفتار دوم به تأویل میپردازد. در گفتار نخست که ویژهی تفسیر است، دربارهی لایههای قرآن و همپوشیهای ظاهر و باطن آن سخن میگوید. پارهای از تفسیرهای علمی و ذوقی مولانا نیز ضمیمه میگردد. همچنین نمونههایی از اقتباسهای مثنوی و دیوان شمس از قرآن بازگویی میشود. گفتار دوم که دربارهی آرای مولوی در باب «تأویل قرآن» است، با بررسی موافقتها و مخالفتهای مولوی با تأویل آغاز میگردد. مولوی، دربارهی تأویل چندگونه سخن میگوید که نشان دهندهی تعدد انواع و اقسام تأویل نزد اوست. در پایان این گفتار، نمونههایی از تأویلهای مذموم و مقبول نزد مولانا، یادآوری میشود.
خلاصه ماشینی:
"وقتی -به گفتهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله - قرآن را ظاهری است و باطنی، هیچ دلیلی نمیماند که مسلمانان -به ویژه دانشمندان و اهل معرفت- به ظاهر بسنده کنند و پی باطن را نگیرند: حرف قرآن را بدان که ظاهری است زیر ظاهر، باطنی بس قاهری است زیر آن باطن، یکی بطن سوم که درو گردد خردها جمله گم بطن چارم از نبی خود کس ندید جز خدای بینظیر و بیندید(55) این ابیات برای مولوی حکم مقدمهای را دارد برای اینکه اهل معرفت را به باطن قرآن، عوت کند: تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین دیو، آدم را نبیند جز که طین ظاهر قرآن چو شخص آدمی است که نقوشش ظاهر و جانش خفی است مرد را صد سال، عم و خال او یک سر مویی نبیند، حال او(56) هفت تو بودن قرآن را نیز پیشتر از مثنوی نقل کردهایم (دفتر سوم، بیت 1879).
سخن در باب تأویل قرآن در مثنوی، بسیار است؛ ولی خلاصه و عصارهی اندیشهی او در اینباره، آن است که اگر تأویل به تبدیل معنا و تغییر مفهوم آیه بینجامد، مولانا به یر بار آن نمیرود، و اگر تأویل آن باشد که قرآنپژوه را در راه حقیقت، تیز بینتر و آگاهتر کند، نزد او پذیرفتنی است؛ هر چند آن نیز باید در چارچوب عقل وحیانی و شریعت آسمانی باشد: حق بود تأویل کآن گرمت کند پر امید و جست و با شرمت کند ور کند سستت حقیقت این بدان هست تبدیل و نه تأویل است آن این برای گرم کردن آمده است تا بگیرد ناامیدان را دو دست(61) بنابراین تأویل تا وقتی مقبول و پذیرفته است که تبدیل نباشد، و تبدیل آن گاه روی میدهد که در او نفی ظاهر گردد و معنای صریح و روشن قرآن لحاظ نشود."