خلاصه ماشینی:
"در پایان ثلث،همه دانش آموزان کلاس او به طور قابل توجهی گنجینهء واژگان خود را وسعت بخشیده بودند فضای بازی که دانش آموزان برای گفتگو با معلم خود در اختیار داشتند،به آنان کمک میکرد تا در فواصل زمانی معین،به بررسی بپردازند تا ببینند آیا هدفهاشان به دیگران نیز در کسب نتایج دلخواه کمک خواهد کرد یا خیر.
اما آیا میتوانید باور کنید که 70 درصد از والدین شاگردان من،در جلسهء انجمن اولیاء و مربیان که شب بعد در مدرسه تشکیل شده بود،حضور نداشتند؟من با خود میاندیشیدم که وقتی چنین بخش بزرگی از والدین در جلسهای که با سرنوشت عزیزترین و گرانبهاترین سرمایههای عمرشان گره خورده است نمیتوانند،یا نمیخواهند،شرکت کنند من یا معلمان دیگر چگونه میتوانیم نقش بزرگ و مؤثری در سرنوشت فرزندانشان داشته باشیم؟» دانشجوی جوان میدانست که بسیاری از معلمان دیگر هم چنین احساسی دارند و نیز میدانست که نگرشهای منفی،چگونه به استمرار و افزایش ناکامیها و تنشها کمک میکند.
به همین سبب از معلم پرسید:«آیا اولین باری را که اهداف یک دقیقهای خود را با شاگردان در میان گذارید به یاد دارید؟» معلم پاسخ داد:«بله.
در حال تهیه«طرح درس»بودم که برادرزادهام گفت:«عمه جان،من شرط میبندم که شاگردان شما خیلی دوست دارند کتابچه طرح درس شما را ببینند»من در این باره بسیار اندیشیدم؛چرا که برنامهریزان درسی مدتهاست که برای هردرس هدفهای رفتاری خاصی را مشخص کرده،به معلمان ابلاغ میکنند و میپندارند که دانش آموزان نیز هدفهای رفتاری مورد نظر آنان را میشناسند و میپذیرند."