چکیده:
یکی از پیچیدهترین مسائلی که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول کرده، مسئله
شر است که از رهگذر آن، بنیادیترین آموزههای ادیان آسمانی؛ یعنی اعتقاد به
توحید، عدالت، قدرت مطلق، علم و حکمت و حتی وجود خداوند مورد تردید قرار
گرفته است؛ از این رو فیلسوفان و متکلمان شرق و غرب کوشیدهاند تا معضل شرور را
به گونهای حل و فصل نمایند. نخستین و کهنترین راه حلی که برای گشودن معمای
شر ارائه شده، «نظریه نیستیانگاری شر» است که به ابتکار افلاطون الهی، حکیم
نامدار یونان باستان، در پاسخ شبهه «دوگانهانگاری مبدأ هستی» مطرح شد و پس از
وی نیز بسیاری از متفکران، از جمله برخی از فلاسفه و اندیشمندان اسلامی آن را
پذیرفتند. نوشتار حاضر بر آن است تا ضمن بررسی و بازکاوی نظریه یاد شده به
پارهای از شبههها و پرسشهای مطرح شده در این باب پاسخ دهد.
خلاصه ماشینی:
"مصادره بر مطلوب در دو تقریر یادشده، مصادره بر مطلوب صورت گرفته است؛ زیرا مدعا در هر دو تقریر، این بود که «شر از مقوله و سنخ عدم است» و دلیل آن، اینگونه تقریر یافته است: «اگر شر، امر وجودی باشد، یا برای خود شر است و یا برای دیگری، لیکن برای خود شر نیست؛ چون هیچ چیز مقتضی عدم خود، یا عدم کمال خود نیست و نیز برای دیگری نمیتواند شر باشد؛ چون اگر عدمی را در آن، پدید نیاورد، شر نیست و اگر موجب عدم گردد، شر بالذات همان عدم خواهد بود، نه خود شیء مزبور.
سپس حکیم سبزواری برای اثبات این مطلب که درد و الم شر بالذات نیست (بلکه از این نظر خیر است و شر بودن آن ناشی از ناسازگاری و عدم ملایمت آن با طبع انسانی است که امر عدمی است) چنین استدلال میکند: اگر درد و الم بالذات شر باشد لازم میآید که در علم خداوند (که عبارت است از حضور عینی اشیاء نزد وی) نیز شر باشد؛ زیرا چیزی که ذاتی است نه اختلاف میپذیرد و نه تخلف (و الذاتی لایختلف و لایتخلف)، لیکن در علم خداوند چنین نیست؛ زیرا علم او به موجودات علم فعلی است که همه خیر و غیرقابل تأثر و انفعال است، چون در آنجا جز هستی صرف، از ماده و ماهیت که شرخیز و شررزاست خبری نیست؛ بنابراین، شریت درد و الم در علم ما نیز، نه به خاطر ادراک یا وجود آن، بلکه به دلیل تأثر و ضعف نفس ماست که امر عدمی است؛ پس ثابت شد که شرور بالذات اعداماند."