چکیده:
جامعه شناسی آموزش و پرورش فرانسه از آغاز دهه 1980 میلادی تحت تاثیر مکتب های جدید جامعه شناسی، با ظهور گرایش های نوینی مواجه شد. به اذعان نویسنده این مقاله، با پا گرفتن گروه های پژوهشی جدید، تحول و پویایی بی سابقه ای در فضای دانشگاهی فرانسه شکل گرفت. این مقاله ضمن معرّفی مهم ترین عوامل موثر در پیدایش این گرایش های نوین، دو حوزه کار پژوهشی را به عنوان دو نمونه از تجربه ها و گرایش های نوین در جامعه شناسی آموزش و پرورش فرانسه مورد بررسی قرار داده است.
از نگاه این مقاله، عوامل ظهور گرایش های پژوهشی نوین در جامعه شناسی آموزش و پرورش فرانسه عبارت اند از:
- گسترش کمّی همه جانبه نظام آموزشی و همگانی شدن آموزش در سطوح متوسطه و عالی و راه یابی اقشار و طبقات پایین جامعه به دبیرستان و دانشگاه که جامعه فرانسه را با مسائل جدیدی مواجه ساخت.
- وقوع تحوّلات مهمّی که در دهه های اخیر در ارتباط با جایگاه و موقعیت فرد در جامعه و پیدایش پدیده خودمختاری - به مثابه یک رویکرد رفتاری و تربیتی - در جوامع غربی شکل گرفت و نسل جدید را راهی مراکز آموزشی کرد.
- تاثیر پژوهش های جامعه شناسانه آمریکای شمالی و انگلستان بر محیط های دانشگاهی و پژوهشی فرانسه و گسترش گرایش های نوین جامعه شناسی در کنار گرایش های سنتی فرانسه که در سال های پیش از دهه 1980، بیش و کم در محدوده سنّت دورکیمی و جامعه شناسی اثبات گرا قرار داشت.
عوامل یاد شده، موجبات ظهور گرایش هایی را در جامعه شناسی آموزش و پرورش فرانسه فراهم آورد که از آن میان، دو تجربه جدید به عنوان موضوع اصلی این مقاله مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته اند: 1- جامعه شناسی تجربه آموزشی دانش آموز و 2- رابطه دانش آموز با دانسته ها.
خلاصه ماشینی:
در سالهای قبل از 1980،جامعهشناسی آموزش و پرورش کموبیش از حوزهء سنت دورکیمی و جامعهشناسی اثباتی(Positivisme)پا فراتر نمیگذاشت و پژوهشهای خود را بر روی چند محور مهم مانند باز تولید نابرابریهای اجتماعی از طریق نظام آموزشی،تحرک اجتماعی،عوامل اجتماعی افت تحصیلی و غیره متمرکز کرده بود؛درحالیکه در امریکا از زمان شکلگیری مکتب شیکاگو،جامعهشناسی شاهد زایش و گسترش گرایشهای کیفی بسیاری بوده است که به تدریج به صورت ابزار مؤثر مشاهده و درک مسائل پیچیدهء محیطهای آموزشی درآمده و مفاهیم اساسی این حوزه را غنا بخشیدهاند.
آنچه گرایشهای جدید کیفی را در حوزهء جامعهشناسی آموزش و پرورش به هم مربوط میکند،توجه خاص آنها به دانشآموز به عنوان فردی خودمختار و خودویژه و نه فقط عضو یک جمع بزرگتر یا عضو نهادهایی مانند خانواده و مدرسه و نیز تلاش برای مشاهده و توضیح این فرد اجتماعی از درون و از زاویهء فرهنگ،تمایلات و تجربههای فردی اوست.
عامل سومی که در شکلگیری تجربهء آموزشی فرد نقش مهمی ایفا میکند،نظام فرهنگی است که در آن بازیگر اجتماعی به نوعی داوری فردی نسبت به دروس و فعالیتهای آموزشی دست مییابد؛برای مثال علاقهمند بودن به ریاضیات،کارهای فنی و عملی،دروس ادبی و هنر و زیستشناسی،در شکلگیری مسیر آیندهء حرفهای دانشآموز تأثیر فراوانی دارد.
شارلو شکست آموزشی(مردودی،نمرات بد، ترک تحصیل،فرستاده شدن به رشتهای که مورد علاقهء دانشآموزان نیست)را فقط نتیجهء مشکلات مربوط به طبقهء اجتماعی یا خانوادهای که فرد بدان تعلق دارد نمیداند بلکه گذشته از این مشکلات،مسائلی که در سالهای تحصیلی در مسیر دانشآموز اتفاق افتاده است و تاریخ فردی خود دانشآموز را هم بسیار مهم تلقی میکند.