خلاصه ماشینی:
"روز دیگر با نصیر السلطنه بودم که شنیدم ابو الفتحزاده را در شمیران و سایر اعضای کمیته را در شهر دستگیر کردهاند و من به اتفاق نصیر السلطنه به خانه وثوق الدوله رفتیم و پس از یکساعت مذاکرات لازم از آنجا خارج شدیم و نصیر السلطنه به من گفت:آن شب را در خانه او بیتوته کنم ولی من دعوت او را نپذیرفتم و گفتم:مأمورین نظمیه را نباید بیش از این زحمت داد و آنها در تعقیب من هستند.
خدا میداند من از مطالبی که در بیان نامههای کمیته مجازات در مورد قتل اشخاص نقل میشد،بیاطلاعام زیرا برخی مطالب را از اعضای کمیته میشنیدم که باعث خوف و وحشت من میشد و می- ترسیدم که در موردانشای مطالب مذکور هر ساعت و هر دقیقه مرا اعدام نمایند،هر زمان که میرزا علی اکبر ارداقی و عماد الکتاب را ملاقات میکردم و کارهای جزئی به من ارجاع میشد و من انجام میدادم،من از جزئیات آن کارها بیاطلاع بودم و همینقدر میدانم که روزی عماد الکتاب از من که در عدلیه به شغل وکالت اشتغال دارم پرسید: که امر جنائی در عدلیه در دست کیست؟ و من گفتم:آقای سید محسن صدر الاشراف رئیس استیناف و سید حبیب الله مدعی العموم ولی امور جنائی در محکمه بخصوصی رسیدگی میشد».
» شفائی در اعترافات خود میگوید: «دلیل اینکه من با کمیته همراه نبودهام و از کم و کیف کار آنان اطلاعی نداشتهام اینک روزی عماد الکتاب نسبت به وثوق الدوله بکرمی گفت و هر وقت او یا میرزا علی اکبر ارداقی از کمیته صحبتی میکردند گمان می- کردم که اعضای کمیته لا اقل دو هزار نفر هستند و اینطور اعتقاد داشتم که این حضرات هر تصمیمی اتخاذ نمایند به مرحله عمل در می- آورند."