خلاصه ماشینی:
لذا چرا باید برخلاف مباید دینی که قلبا قبول ندارد حتی یک مورد اظهار نظر نمایند؟ از این گذشته چه کسی گفته است که هرگونه اظهار نظر برخلاف دین ولو یک بار به مفهوم دموکراسی است؟ اگر ریشه لغوی «دموکراسی» را به مفهوم «خواست مردم» یا به عبارتی دیگر «خواست اکثریت» بدانیم وقتی که یک جامعه دینی که مشخصه آن وجود اکثریت دیندار معتقد میباشد چگونه دموکراسی» بمفهوم «خلاف عمل کردن» به مبادی دین یا معتقدات ثابت و عمیق این اکثریت که زیربنای خواستههای آنها را تشکیل میدهد، و تعبیر میگردد؟ لذا حتی یکبار برخلاف مبادی دین عمل کردن.
از همه اینها گذشته، چه الزامی دارد که حتما غرب قبول کند یا نکند که در جامعه دینی، دموکراسی، نقش خود را چگونه ایفا میکند؟ مگر دنیای غرب در اصول، تغییر و تحول و بازنگری و یا مخالفتی بعمل میآورد که آن را از جامعه دینی انتظار داشته باشد؟ اگر دنیای غرب بر اساس «لادینی»، روش دموکراسی یا رأی اکثریت را بکار ببرد، هیچگونه تغییر خلافی در اصول «لیبرالیسم» که نظام فکری و اعتقادی جوامع خود را تشکیل میدهد، بوجود نمیآورد و لذا هرگونه موارد خلاف دین که مشاهده میشود امری طبیعی و قابل پیشبینی میباشد و لیکن در نظام حاکمیت دینی، چون اصول و قوانین بر اساس دین استوار است (بعنوان نظام فکری و اعتقادی) به چه دلیل حتی یکبار هم شده خلاف مبادی دینی موردی پیش آید؟ باز هم تأکید میشود آنچه که باعث خلط مبحث شده است مسأله دین و سنت است که در غرب: اعتقاد به سنت دینی وجود دارد و جزء فروع جامعه میباشد.