چکیده:
منظومههای داستانی که تاکنون برای ما باقی مانده است، بعضی به عنوان منظومههای
بزمی و عشقی و برخی به عنوان داستانهای رزمی و حماسی مشهور میباشند. اگرچه معمولا
در تبیین انواع ادبی، بین متون غنایی و ادبیات حماسی- با توجه به ویژگیهای هر کدام-
باید تفکیک قایل شد، با کمی تأمل در حوزه داستانهای منظوم گذشته، مشاهده میکنیم که
در موارد متعددی، عشق و حماسه درهم آمیختهاند. چه بسیار عشقهایی که در بستر خود
حماسهها آفریده و چه بسا حماسههایی که سلسله جنبان حوادث آن، عشقهای آتشینی بوده
است.
این عشقها یا از نوع عشق آرمانی و آسمانی هستند و یا عشق ناسوتی اما از نوع عاطفی و
روحانی آن، که عشقی پاک و عفیف و به دور از هر نوع آلودگی شهوانی و دئانت نفسانی
است و ریشه در فطرت کمالیابی و جمال خواهی فطرت انسانی دارد.
بسیاری از منظومههای ادبی مشهور، بر پایه همین عشق عاطفی بنا گردیده است و باید آن
را با عشق زمینی و حیوانی متفاوت دانست. شواهد فراوانی در مورد این تفاوت و تمایز و
طبقهبندی وجود دارد که به برخی از آنها در این مقاله اشاره شده است.
اینگونه عشقهاست که در مسیر خود، حاصل حماسههای جوانمردانه میگردد و عاشق در راه
وصال به معشوق و مطلوب محبوب خویش، رشادتها و از جان گذشتگیها را از خود به نمایش
میگذارد و در حقیقت، عشق و حماسه به منزله دو بالی میشوند تا عاشق را برای طواف
حریم معشوق به پرواز درآورند.
منظومه ورقه و گلشاه عیوقی، مجموعهای است که باید آن را مظهر آمیزة عشق و حماسه
دانست. این دو پدیده، آنچنان درهم آمیختهاند که نمیتوان آن را تنها یک منظومه
عشقی وغنایی و یا یک مجموعه صرف حماسی نامید.
در این اثر گرانبها، زیباترین و لطیفترین مضامین غنایی و عاشقانه در کنار
باشکوهترین عرصههای پرصلابت حماسی و قهرمانانه به نظم کشیده شده و معجون زیبایی از
این دو بنیاد پرشور و احساس وجود آدمی پدید آورده است که سعی شده صحنههایی از آن
تا آنجا که در حوصله این اوراق بوده به نگارش درآید.
خلاصه ماشینی:
"در اینجا تنها به چند مورد از اغراقهای حماسی این ابیات اشاره میکنیم: ز بس نعره وجنگ و آشوب و شــور ز بس شیهه ابرش وخنگ وبور ز تــف خدنــگ و ترنــگ کمـــان ز زخم عمود و ز طعـن سنــان تو گفتی جهان نیست گـــردد همـی زمین را فلـک در نـوردد همـی زمین شد ز خون لعل چون سندروس هوا گشت از گرد چون آبنـوس ربیع ابن عدنان به میدان میآید و مبارزه میطلبد و اولین حریف خود را به دو نیم میکند: سر تیــغ آن شــه سوار گزین درآمد به فرق و فرو شد به زین به دو نیمه بفگند اندر مصاف همــی کرد بر گرد میدان طواف دومین نفر را نیز: به یک زخم شمشیر کردش دو نیم بــیفزود انـــدر دل خلـق بیــم سومین نفر: هنــوز او زره نارسیــده بــــرش به یک زخم بگسست از تن سرش و بدینسان: هر آن کس که آمد همی کشته شد میان صف از کشته پر پشته شد چهل مرد از آن نــامداران بکشـت که از کس گه کینه ننمود پشت بالاخره ربیع به دست ورقه و گلشاه که خود را به میدان جنگ رسانیده بود کشته شد و این دو عاشق و معشوق به لشکرگاه خود برگشتند که در همین حال دو پسر ربیع برای انتقام پدر به میدان میآیند و گلشاه مانع از رفتن ورقه، که زخمی شده بود، میشود و خود گلشاه نقاب زده به میدان میآید و با نیزهای برادر بزرگتر را به هلاکت میرساند و با برادر کوچکتر که شجاعت او زبانزد بود درگیر میشود."