چکیده:
عصری که به حق عصر هخامنشیان نامیده شده است (قرون چهارم و پنجم ق.م)، پیش از آنکه
در آثار و اسناد پارسیان و تاریخ نگاری ایرانیان درج گردد و میراثداران آن به
روشنی و صراحت، این آثار و اسناد را دریابند و آنها را مورد توجه قرار دهند، مورد
عنایت مورخان غربی دوران یونان کهن و عصر جدید قرار گرفته است. علل آن بیتوجهی و
این دقت چند قرنی به این دولت و آثار آن- دقیقا- بستگی به نوع دیدگاههای تاریخی
دو ملت، آثار به جا ماندة مکتوب تاریخی، توجه به آثار خطی هخامنشیان و تلاش برای
رهیابی به دنیای پر رمز و راز خطوط میخی بجا مانده از آنان و بهویژه روابط گسترده
و رشد یافتة آن با دولت شهرهای یونانی و به خصوص دولتهای آتن و اسپارت دارد.
هخامنشیان با چهرهای نظامی و توسعهطلب وارد تاریخ شدند و به زودی غرب فلات را تا
کرانة دریاها مورد توجه قرار دادند، سوریه، فلسطین در برابر آنان مقاومتی نکرد و
اگر مقاومتی هم بود چشمگیر به شمار نمیآمد. مصر نیز پس از پلوزیوم (525 ق.م) در
برابر ارتش پارسها عقب نشست. با این پیروزیهای بزرگ پارسها هنوز قانع نشده بودند.
عمده نظر آنها برخورد با یونانیان بود که کرانههای دریاها را در اختیار داشتند و
اشتراک در منافع بسیار غنی و سودآور دولت شهرها. بیگمان یونانیان میبایست توجه
مینمودند که پس از مرگ کمبوجیه (522 ق.م) چنان قلمروی از وی به جا ماند که تا آن
زمان هیچ یک از جهانگشایان حتی تصور آن را نیز نکرده بودند. با وجود چنین قدرتی که
پارسها در آسیای غربی و شمال آفریقا در اختیار داشتند برخورد آنان با یونانیان
اجتنابناپذیر بود. یونان جواب مثبتی نداد و نشان داد خواهان جنگ است.
حضور در دریاها و تسلط بر راهها برای رسیدن به دنیای تجارت و بهرهوریها - بیشک -
از اهداف اولیة پارسها بوده است. اینکه کدام دو ملت به راستی در آغاز بیشتر خواهان
جنگ بود روشن نیست و اینکه پارسها واقعا قصد اشتراک در تمدن پیشرفتة ملل یونانی
را داشتند یا اندیشة تسلط بر آن را؟ در واقع مقاله درصدد دستیابی بر آن است. در
حقیقت بالاترین اطلاعات متعلق به نویسندگان یونانی همزمان هخامنشیان و یا کمی پس
از آنان میباشد که یکسویه بودن آن روشن است. اینکه در همة آن منابع از این دولت
بحث میشود به یقین نشانة اهمیت تاریخی و استراتژیکی آن است. بهویژه که آثار به جا
ماندة این عصر هم از اهمیت برخوردار است. با مطالعة آثار و مقایسة آن با نظرات
مورخان یونانی، فصل جدیدی از تاریخ نگاری دولت هخامنشی در اندیشة مورخان غربی
پدیدار شد که نگاه متفاوتی با گذشته داشت- هر چند گذشته را انکار نمینمود- و این
نگاهی تحلیلی و انتقاد آمیز بود و بر مبنای آن تاریخ روابط ایران و یونان به شکلی
تازه مورد توجه قرار گرفت. به این ترتیب بسیاری از نظریههای گذشته مورد انتقاد
قرار گرفتند و برخی انکار شدند. از این نقطه شیوة تازهای از مطالعات هخامنشی پدید
آمد که تلاش داشت به جای پرداختن به روابط سیاسی و مسائل نظامی، عمیقتر بیاندیشد و
بحث رابطة تمدنها را پیش کشد و بدین ترتیب به فضای بهتری دست یابد. در راستای چنین
تحولاتی این مقاله را سعی دارد به این سه سؤال پاسخ دهد.
1- آیا نگاههای اولیه دولت هخامنشی به غرب- به طور عمده بلاد یونانی نشین- صرفا
برای ایجاد رابطة بازرگانی و فرهنگی بوده است؟
2- تا چه حد حرکت پارسها به سمت غرب مورد توجه و یا عدم توجه یونانیان قرار گرفت
و عکسالعمل آنان در برابر این حرکت چگونه بود؟
3- اهداف کوروش و داریوش در توجه به غرب تا چه حد با هم تفاوت و یا شباهت داشت
و
چرا؟
خلاصه ماشینی:
"1- آیا نگاههای اولیه دولت هخامنشی به غرب- به طور عمده بلاد یونانی نشین- صرفا برای ایجاد رابطة بازرگانی و فرهنگی بوده است؟ 2- تا چه حد حرکت پارسها به سمت غرب مورد توجه و یا عدم توجه یونانیان قرار گرفت و عکسالعمل آنان در برابر این حرکت چگونه بود؟ 3- اهداف کوروش و داریوش در توجه به غرب تا چه حد با هم تفاوت و یا شباهت داشت و چرا؟ واژههای کلیدی پارسیان، تمدن شرق و غرب، یونانیان اسپارتیان، مورخان یونانی، آتنیها، هردوت، هخامنشیان مقدمه دولت هخامنشی (550-330ق.
این واقعیت به صورت انکارناپذیری مورد تأیید است که یونانیان- دریایی و زمینی- تا پیش از برخورد با پارسها- هخامنشیان- با وجود آنکه به مفاهیمی از سیاست، فلسفه و اهمیت رابطة اقتصادی در زمینة گستردة دریای مدیترانه پی برده بودند، با این وجود زمان جدایی یونانیان از جهان اسطوره، به مراتب کوتاهتر از زمانی بود که تمدن شرق از فضای اسطورهای خویش خارج گردیده بود، بسیار پیش از آنکه هومر، افسانههای کهن یونان را بسراید، شرق دوران ملموس تاریخی خویش را بسیار دورتر از زمان پارسها آغاز نموده بود و گواه آن تمدنهای اکد، سومر، بابل و آشور در بینالنهرین (شمالغربی و قسمت غرب) و تمدن عالی عیلام (جنوبغربی متصرفات هخامنشیان) و تمدن اورارتو (دولت آرارات) در مغرب فلات ایران میباشد که دورههایی از قدرت پیشرفت و ارتباط را در معیارهای وسیع طی نموده بودند در چنین فضایی، قدرت نظامی و سیاسی دولت هخامنشی این فکر را پدید میآورد که یک رابطة منطقی بین دو تمدن ایجاد گردد و تمدنهای شرق و غرب در رابطهای صحیح با همدیگر پیوند بخورند."