چکیده:
تعبد به قیاس از نظر عقل منعی ندارد و نسبت دادن عدم امکان تعبد به شیعه, صحیح نیست.
تحصیل مناط در قیاس از سه راه تحقیق, تنقیح و تخریج مناط میسور است. در فقه اهل سنت مناط ظنّی معتبر است, ولی در فقه شیعه مناطی معتبر است که قطعی باشد. از این رو, قیاس مورد قبول شیعه به برهان بازمی گردد و از میان قیاس های منصوص العلة, اولویت, تنقیح مناط و مستنبط العله, قیاس مستنبط العله که مناط آن ظنی است, اعتباری ندارد. ادعای کسانی که با سیاسی دانستن مواضع امامان معصوم(ع) در برابر قیاس و یا با تفاوت گذاشتن میان تمثیل منطقی و قیاس اصولی و نیز حمل روایات منع از قیاس به تنزیل نصوص بر مناط عقلی درصدد توجیه و تثبیت قیاس ظنی هستند, خلاف واقع و روایات نهی از قیاس است. و حتی بخش اندکی از روایات که به قیاس به معنای تنزیل نصوص بر مناط عقلی ناظر است, از حیث ملاک شامل قیاس فقهی نیز می شود.
خلاصه ماشینی:
که به رغم شهرت و نقش آن در حوزه استنباط, هنوز پرسش های بی پاسخ فراوانی درباره آن فراروی پژوهشگران قرار دارد; مانند اینکه محل نزاع فقیهان طرف دار و مخالف قیاس کجاست؟ نقش مناط ظنی و قطعی در گرایش به قیاس چیست؟ آیا چنان که برخی از محققان می گویند, فقیهان شیعه در فهم قیاس موردنظر اهل سنت, دچار اشتباه شده اند؟ آیا روایات نهی از قیاس ناظر به قیاس فقهی است یا ناظر به تنزیل نصوص بر علل مستنبط عقلی است؟ آیا قیاس اصولی و تمثیل منطقی با یکدیگر متفاوت اند چنان که برخی ادعا کرده اند, یا آنکه هر دو یکی هستند; چنان که متکلمان و فقیهان شیعه آن را باور دارند؟ آیا نهی امامان(ع) از قیاس به جهت مقاصد سیاسی بوده است و اشکال علمی بر قیاس نداشته اند؟ مقاله حاضر در پی تحقق اهداف ذیل است: 1.
دسته اول از روایات قسم چهارم: در روایتی محمدبن حکیم از امام کاظم(ع) چنین می پرسد: ربما ورد علینا رجل قد ابتلی بالشیء الصغیر الذی لیس عندنا فیه شیء بعینه وعندنا ماهو مثله وشبهه, أفنفتیه بما یشبهه؟ فقال لا ومالکم فی القیاس نفتیه هلک من هلک;151 یک فردی بر ما وارد می شود که به موضوعی ناچیز و کوچک مبتلا شده است, و نزد ما چیزی (از کتاب و سنت) که بتوانیم براساس آن حکمش را بیان کنیم, وجود ندارد, ولی حکم مانند و شبیه آن را در اختیار داریم.