خلاصه ماشینی:
"این معلم پیر،که دست روزگار جای پای گذشت عمر را بر چهره شکستهاش نقش زده، با آنکه بیست و هفت سال پیش بازنشسته شده است،همچنان فعال است و اکثر اوقاتش را صرف ترجمه و تالیف میکند.
این را بیشتر زمانی فهمیدیم که یک مدیر دیگر آمد که خیلی بد اخلاق و عصبی بود و بچهها را اذیت میکرد و به فلک میبست.
ولی بعد فهمیدیم که خیلی خوب و مهربان است و سختگیریهایش هم برای این است که بچهها واقعا درس بخوانند.
ایشان (به تصویر صفحه مراجعه شود) خانهاش در همان حدود منزل ما بود و هر روز میدیدمش که از آنجا رد میشود.
حالا دیگر کلاسی نمیروم که مزدی بگیرم!»عدهای از مسئولان وقت برای اینکه حاضر شود حقوق معلمی را در دوران بازنشستگی هم بگیرد،نقشهای کشیدند و او را راضی کردند که در ازای حقوق بازنشستگی،قبلهء تمام شهرهای ایران و پایتختهای کشورهای (به تصویر صفحه مراجعه شود) دیگر را محاسبه کند تا چاپ شود.
چند سالی مشغول کارهای خودم بودم تا اینکه حدود سال 1350«دکتر خانلری»که شنیده بود من بیکارم،دعوتم کرد به بنیاد فرهنگی.
-آیا اثری هم دارید که مشخصا به آموزش و پرورش مربوط باشد؟ -به صورت عام بله،کتابی به نام (به تصویر صفحه مراجعه شود) «افرند»دارم که مجموعهء منتخب از مقالات تألیف و ترجمهای است که قبلا در مجلهء آموزش و پرورش چاپ شده است.
داستان از این قرار است که آن زمان،ادارهء نگارش زیر مجموعهء وزارت آموزش و پرورش بود و تمام روزنامهها و مجلات و کتابها و چاپخانهها و حتی تئاترها و سینماها زیر نظر آن بود و بعدها به وزارت فرهنگ و هنر محول شد."