چکیده:
کلی و جزئی اسلام نسبت به روشهای رفتار انسانی بپردازد و حتی موضع اسلام را در برابر هستی و حیات و انسان کشف کند و موضعگیریهای گوناگون اجتماعی را که تاکنون طرح شده یا در روند تمدن بشری مطرح خواهد گردید،استنباط کند. اما اختلافاتی که قرآن کریم از آنها نهی فرموده و بشدت مورد نکوهش قرار داده است،چنانکه واضح است،اختلافات در موضعگیری کلی نسبت به مسائل سرنوشتساز است واحدهء اسلامی است،زیرا«حبل الله» که فرمان یافتهایم به آن چنگ بزنیم،خط کلی متیقن اسلام است و آنچه مصونیت و عصمت این امت را رقم میزند و ویژگی بزرگ آن است،«قرآن کریم و سنت شریف نبوی2»است. پس همهء اختلافات و برداشتهای گوناگون در چارچوب تمسک به قرآن و سنت باقی میماند و در این هنگام،در موضعگیری کلی به رغم اختلافات،گرایشها در چارچوب واحدی سامان مییابد و به موضع کلی واحدی،تبدیل میشود. درک و دریافت این حقیقت،ضروری است و واکنشی است بر ضد آنان که برای تحقق وحدت اسلامی،به هضم شدن مکاتب فقهی در یکدیگر فرامیخوانند و تصور میکنند شرط رسیدن ببه وحدت اسلامی،دست شستن از اختلاف نظرهای فقهی است. در این مقاله،ابتدا عوامل اختلاف نظر فقیهان و موضعگیری عملی دولت اسلامی در برابر آن مطرح و سپس فراخوانی اسلام به گفتوگو یادآوری شده است. روشن کردن محل نزاع و شفاف کردن نقاط واقعی مورد اختلاف،آغاز کردن از اصول و مبانی مورد اتفاق،احتراز از ایجاد هراس و وحشت،توجه به اثر عملی مباحثه و گفتوگو،موضوعاتیاند که در این مقاله بر روی آنها تکیه و تأکید میشود.همچنین طرح یک عرصهء تخصصی و نمونهء عینی-یعنی قلمرو اجتهاد و برداشتهای فقهی که در سنت عالمان اسلامی ریشه دارد-برای راهگشایی در گفتوگوی تمدنها مد نظر است. پیش از آنکه انگیزهها و عوامل اختلافات فقهی بحث کنیم،شایسته است حقیقت مهمی را یادآور شویم؛ آن حقیقت این است که:«اسلام،دین فطرت است.»بدین معنی که دینی واقعبین است که نه با خیال،بلکه با مسائل،صرفا واقعبینانه برخورد میکند؛چه در زمینهء کل نظام هستی،چه در قلمرو و تاریخ انسانی و چه در زمینهء فطرت انسانی،همین فطرت،یگانه راز تشخیص انسان 2L از دیگر آفریدههاست.از شگفتیهای فطرت،هماهنگی طبیعی و تکوینی میان یافتههای اندیشه،گرایشهای عاطفی و شیوهء عملی در انسان است.از جمله شگفتیهای فطرت،تنوعی است که در پژوهش پدیدهها و شناخت آنها و تطبیق بدیهیات عقلی آنها به چشم میخورد و چه بسا اختلاف نظرها و وجود دیدگاههای گوناگون و داوریهای مختلف در تحلیل یک قضیه توسط افراد مختلف،نیز از عجایب فطرت آدمی باشد. ما بیش از آنکه درصدد تحلیل روانشناسانهء این امر باشیم،برآنیم که بگوییم اسلام به مقتضای حقیقت و جوهر خود معتقد است که عقیدهء آدمی باید بر اساس برهان منطقی شکل بگیرد:«قل هاتوا برهانکم»ممکن نیست کسی را بتوان بر داشتن عقیدهای اجبار کرد،فقط از راه استدلال و برهان است که میتوان به«عقیده»رسید. همچنین اسلام به مقتضای ساختار و جوهر خود،انسان را مجاز دانسته است که در فهم نصوص قرآنی و نبوی و استنباط آنها کوشش کند و درصدد تطبیق مفاهیم آنها با مصادیق واقعی براید و به استنباط دیدگاههای و مواضع
خلاصه ماشینی:
"در این مورد،مثلا امام غزالی را میبینیم که ترتیب صحیح و منطقی را به گونهء زیر مطرح میکند: «در هرمسئلهای بر مجتهد واجب است که ابتدا نظر خود را بر نفی اصلی پیش از رسیدن شریعت معطوف دارد،سپس به سراغ ادلهء نقلی برود که این نظر را تغییر میدهد،پس از آن بدقت بنگرد که آیا در مورد آن مسئله،اجماعی وجود دارد یا نه؟اگر در این مسئله اجماعی بیابد دیگر در کتاب و سنت ننگرد،زیرا کتاب و سنت نسخپذیرند ولی اجماع نسخناپذیر است.
وقتی بر شیوههای رفتار فردی که ارتباط مستقیمی با رفتار عمومی اجتماعی ندارند از قبیل مستحب بودن قنوت در نماز،واجب بودن جواب سلام،و حرام بودن نذر برای غیر هدا متعال و امثال آنها تکیه و تأکید شود،درخواهیم یافت که اسلام فرصت گستردهای را فراروی یک مسلمان قرار میدهد تا خود برای استنباط این احکام بکوشد و اجتهاد کند یا در آنها از مجتهدی تقلید کند،و در این صورت،اختلاف اجتهاد زیانی ندارد و بر وحدت موضع امت اسلامی، اثری منفی بر جای نمیگذارد..
)و چنانکه میتوانند نظر استنباطی خود را در احکام ثانویه مشخص کنند یعنی احکامی که در اثر پیدایش ضرر یا حرج یا اکراه یا مقدمه قرار گرفتن چیزی برای واجب یا سد ذرایع(-بستن راه حرام)و اشباه آنها بر موضوعات،عارض میشود،و این،وظیفهء مکلفان و مقلدان است که مصادیق این مواضع نظری را تشخیص دهند و در رفتارهای فردی خود به آنها عمل کنند،اما در قلمرو مسائل اجتماعی،فقط مجتهد حاکم است که مواضع شرعی را مشخص میکند نه غیر او،و دیگر مجتهدان فقط میتوانند به او یاری رسانند،و هنگامیکه موضع حکومتی شرعی صادر میشود،هیچیک از مجتهدان مطلقا حق ندارند عملا با آن مخالفت کنند زیرا مخالفت،موجب شکاف در صفوف متحد مسلمانان میشود."