چکیده:
در این مقاله، نظریه اخلاقی ارسطو از رهگذر بررسی انتقادی کتاب اخلاق نیکوماخوس بررسی قرار شده است. مفهوم
محوری اخلاق ارسطو، مفهوم سعادت یا کامیابی است. سیر او در اخلاق به سوی مطلوبی است که فینفسه مطلوب
باشد نه آن که به دلیل چیزی دیگر مطلوب باشد. به تعبیر دیگر، ارسطو در پی خیر برین بود. ارسطو انسان سعادتمند را انسان فضیلتمند میداند و تحلیل ارسطو از فضیلت، تأثیری چنان درازآهنگ داشته که
در عصر حاضر، با بازسازی نظریه او، اخلاقی پدید آمده که به اخلاق مبتنی بر فضیلت (virtue ethics) موسوم است.
خلاصه ماشینی:
"وقتی ارسطو میگوید که انسان نیکبخت، فعالیتهای انسانی خاصی را به وجه احسن انجام می دهد، آیا منظورش این است که انسان نیکبخت کسی است که در تعقل نیکبخت است و بر طبق آن، هرجا که مقتضی باشد، عمل میکند؟ میتوانیم استدلال کنیم که چنین انسانی نمونه متعالی انسان است، که در نوع خودش به رفیعترین درجه از نوع رفتاری که او را از دیگر جانداران متمایز میکند، رسیده است و در نتیجه، تعریف نوع خودش را کاملا استیفا کرده است، اما نکته این است که اینها چه ربطی به خیر اخلاقی دارند؟ ربط این مطالب به خیر اخلاقی، ربط نمونهای از اسب خوب است به اسب مسابقه.
وانگهی، ارسطو میگوید: حدوسط به اطراف نزدیکتر است تا اطراف به یکدیگر، اما از چه لحاظ لودگی به شوخطبعی نزدیکتر است تا به بینزاکتی؟ همچنین ممکن است ندانیم که چگونه آموزه حدوسط به ما در انتخاب روند صحیح عمل در موردی خاص کمک خواهد کرد، برای اینکه این ملحوظ نظر ماست که نوع اشخاص مانند ما ممکن است دلیل داشته باشند که چرا گرفتار مشکلات اخلاقی شدهاند.
اما اگر غایت از رهگذر وراثت یا طبیعت مقرر بشود، دیگر چه جای نکوهش یا ستایش؟ اشکال دیگری که خواننده میباید در تحلیل ارسطو از مسئولیتپذیری و مختار بودن مدنظر داشته باشد، شاهد مثال اوست از انسانی که آنچنان در تباهی فرورفته است که حتی اگر بخواهد، دیگر نمیتواند به فضیلت عمل کند."