چکیده:
این مقاله، ابتدا شرح و بیانی اجمالی از نظریة اعتباریات علامه طباطبایی بهویژه
دربارة مفاهیم اخلاقی میدهد؛ سپس میکوشد تا زوایای تاریک این موضوع را از رهگذر
بررسی شرح و بیانهایی که شهید مطهری در توضیح نظریة مذکور دارد، روشن سازد.
مهمترین مسألهای که مطهری میکوشد حل و فصل کند، جاودانگی اصول اخلاقی است.چنین مینماید که نظریة اعتباری بودن مفاهیم اخلاقی به نسبیگرایی میانجامد. مطهری
تلاش میکند تا توجیهی برای جمع اعتباری بودن مفاهیم اخلاقی و جاودانگی اصول اخلاقی
بیابد. این توجیه مبتنی بر مفهوم «من علوی» است.این مقاله پس از شرح تلاش شهید مطهری در این خصوص، نشان میدهد که پذیرش «من علوی»
و ارجاع مفاهیم اخلاقی به رابطة تلائم و سازگاری فعل با «من علوی»، در واقع فاصله
گرفتن از نظریة اعتباریات است.
خلاصه ماشینی:
"احتمالا، هم علامه طباطبایی و هم شهید مطهری اصل فرایند اعتبارکردن را فعالیت قهری ذهن به تبع احساسات و دواعی احساسی طبیعی یا به قول مطهری، اعم از طبیعی و فراطبیعی (ملکوتی) میدانند و از این روی، جای این اشکال نیست که کسی بگوید احساسات و دواعی مشترک لزوما به معنای اعتبارهای مشترک نیست؛ اما اگر اصل وجود احساسات و دواعی ملکوتی مشترک در نهاد انسانها را که قوة محرکه رشد و کمال معنوی انسان است بپذیریم و وجود فطرت مشترک را مسلم بگیریم، باز جای چند پرسش باقی است: اول اینکه آیا این امکان نیست که قوای ملکوتی یک فرد در زیر سیطرة قوای طبیعی از هرگونه فعالیت و نشاط بازماند و در نتیجه چون میل و گرایشی به مقتضیات من علوی (که البته در مورد این فرد فعلیت ندارد) وجود ندارد، اعتبار حسن و قبح اخلاقی هم معنایی نداشته باشد.
آیا این امکان وجود دارد که من علوی هم گاهی در مسیر اعتبارسازی، چیزی را که با کل هویت من علوی ناسازگار است، در اثر تحریک یکی از قوای خود، ضرور و نیک بداند؟ برای مثال، فرض کنید قوة مهربانی، آدمی را وادارد تا در جایی که گرفتن انتقام سزاوار است، ضرورت گذشت یا حسن بخشش را اعتبار کند؟ آیا این اعتبار، سبب حسن آن کار میشود؟ برخی از تعبیرهای شهید مطهری چنان است که نکتة اصلی اخلاقی بودن یک فعل، ملائمت واقعی آن فعل با کمال نفس یا من علوی است و اعتبارکردن، جزء مؤلفههای حسن و قبح یا باید و نباید اخلاقی نیست."