چکیده:
متفکران مغرب زمین و جهان اسلام از گذشتهها با این پرسش روبرو بودند که دامنه و گستره دین چقدر
است؟ و تا چه اندازه میتوان متعلق دینداری را توسعه داد؟ آیا در این دایره، عقل آدمی نیز جایگاهی دارد؟
یا اصولا دین، تمام دامنه نیازهای آدمی را تأمین میکند؟ مسیحیان در قرون وسطا بر اثر کیهانشناسی و
طبیعتشناسی آن روزگار رویکردی ارائه کردند که از رنسانس به بعد، مورد انتقاد جدی قرار گرفت. از آن
پس، رویکردهای دیگری از سوی عقلگرایان، تجربهگرایان، متکلمان، فلاسفه، جامعهشناسان و روانشناسان
مطرح گردید.
متفکران مسلمان اعم از حکیمان، متکلمان و عارفان نیز با مشربهای گوناگون ـ علی رغم پذیرش قدر
جامع ـ در باب قلمرو حداکثری یا حداقلی دین به چالش برخاستند. نگارنده در این نوشتار، در صدد است به
گونهشناسی رویکردها و گرایشهای مختلف متفکران در باب قلمرو دین بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"(2) دلیل سوم: حضور دین در غیاب عقل و عجز بشر یکی دیگر از دلایل طرفداران دین حداقلی است، مهندس بازرگان در این باره مینویسد: «شأن خداوند خالق، آن است که تعلیمات و هدایتش در حوزهای باشد که انسان ذاتا و فطرتا از درک آن عاجز است و به جز از طریق وحی و هدایت الهی راهی به سوی آن ندارد و راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی و به عبارت دیگر سیاست در دسترس دانش است؛ یعنی انسان میتواند بدون دین، زندگی خود را سیاست کند.
این پرسش را از طرفداران دین حداقلی میپرسیم که اگر عقل میتواند رابطه «تمایلات، ادراکات و روابط اجتماعی» را که مدار تشکیل ساختار «سیاسی، فرهنگی و اقتصادی» جامعه است با سعادت آدمی دریابد، پس چرا چنین عهدهای را تأمین نمیکند؟ و قرنهاست که در چالش به سر میبرد؟ 2ـ اگر سعادت و شقاوت اخروی جدای از سعادت و شقاوت دنیوی نیست و انجام اعمال و مناسک و رفتارهای فردی و اجتماعی در تأمین سعادت و شقاوت دخیل است و تفکیک دو نظام معاش و معاد در روابط فردی و اجتماعی امکانپذیر نیست، پس نمیتوان برای سرپرستی دنیا دو مبنای متفاوت تصور کرد و در نظام معرفتی و دستوری، دین را از حوزه سرپرستی معاش آدمیان جدا ساخت، در نتیجه دین، در عرصههای مختلف حضور مؤثر و جدی دارد و باید نظامهای ارزشی و اخلاقی و حقوقی را به تأیید شریعت رساند."