چکیده:
سخن بر سر نسبت یا عدم نسبت بعضی از صفات به خدا و جواز عقلی این انتساب بعد از
اثبات اصل وجود خدا، جدیترین مسألة فلسفه در بخش الهیات به معنای اخص آن است.
فیلسوفانی که نگاه تئولوژیکی به مسأله دارند، عموما خدا را در کسوت صفات تعریف
میکنند، اما در همان حال، عدهای از ایشان بعضی از صفات را قابل نسبت به خدا
نمیدانند و البته برای این اعتقادشان دلیل هم دارند. نویسندة این مقاله با توجه به
دیدگاه دو فیلسوف بزرگ، ابن سینا و اسپینوزا، در پی آن است تا نشان دهد که چگونه در
ورای الفاظ به ظاهر معارض میتوان مشترکات مبنایی میان دو گونه از تفکر یافت. به
نظر نگارنده، چنین رسیده است که ابن سینا و اسپینوزا در خصوص سه وصف عقل، اراده و
اختیار و نسبت آنها به خدا دارای مبانی مشترک هستند. هرچند در کلام اسپینوزا از
نسبت عقل و اراده به خدا پرهیز شده و اختیار نیز به معنای خاصی به او نسبت داده شده
است، ابن سینا نیز انتساب معنای عرفی پارهای از این صفات را به خدا صحیح ندانسته
است. این امر برای خواننده از رهگذر مطالعة تطبیقی روشنتر خواهد شد.
After proving God's existence the problem of ascribing some attributes to Him and it's rational permissibility is one of the most important problems in the old philosophy، specially in it's theological part.
Some of the philosophers، who have theological attitude، ascribe some attributes to God، while others believe that we cannot ascribe such attributes to Him. Each group has some arguments for their attitudes.
In this paper، comparing Ibn Sina's and Spinoza's attitudes، in spite of some superficial contrasts، we will show that one can find some basic principles common between them.
The attributes that Ibn Sina ascribes to God، are Reason، Will and Freedom. The way that Spinoza ascribes Freedom to God is different from that of Ibn Sina. Nevertheless، we can find some common foundations in their perspectives and therefore we can make a comparison between them.
خلاصه ماشینی:
"3. نسبت عقل و اراده به خدا از نظر اسپینوزا اسپینوزا در ضمن قضیه 31 از بخش اول کتاب اخلاق (7، ص: 48) صریحا بیان میدارد که نسبت «عقل بالفعل، چه متناهی و چه نامتناهی و نیز اراده، میل، عشق و غیر آن باید به طبیعت مخلوق برگردانده شود نه به طبیعت خلاق5 و در برهان بر این مطلب، توضیح میدهد که مرادش از عقل «فکر مطلق» نیست، بلکه فقط حالت خاصی از فکر است که از حالات دیگر فکر، از قبیل میل، عشق و غیر آن متمایز است.
ابن سینا، این مطلب را به نحوی واضح توضیح داده است و اسپینوزا نیز این فقره را مورد نظر داشته، چنین میگوید: اگر قرار است عقل و یا اراده به خدا نسبت داده شود، باید از آن چیزی کاملا متفاوت با عقل و ارادة انسانی فهیمده شود...
اگر «فکر» را که او یکی از صفات شناخته شدة خداوندی میداند، مظهر یک جریان عقلانی تلقی کنیم، که چنین نیز هست، یعنی در تعریف متداول ما از عقلانیت و عقل بودن چیزی، که معادل دیگری برای تجرد است، «فکر» نمودی از یک موجود مجرد است، نمیتوان گفت اسپینوزا عقلانیت به معنای ابن سیناییاش را در مورد خدا انکار کرده است؛ بلکه بر عکس و با قول به صفت «فکر» برای خدا و نقشی که صفات در تقوم ذات دارند باید گفت بر اندیشة ابن سینا در مورد «عقل بودن خدا» صحه گذاشته است."