چکیده:
سروش دباغ در شماره پیشین فصلنامه وزین مدرسه به نقد دیدگاه مصطفی ملکیات در باب نسبت دینداری و مدرنیته پرداخته است.1مکتوب حاضر میکوشد نشان دهد صورتبندی آقای دباغ از مراد آقای ملکیان نادرست است و دلایلی که وی به سود مدعای خود میآورد،مخدوشاند.در آغاز میکوشم نقد دباغ را مرور کنم و سپس به نحو تفصیلی به خطاها و کاستیهای آن بپردازم؛در پایان، نقد خود نسبت به رأی ملکیان را مطرح خواهم کرد.
خلاصه ماشینی:
"ادعای ملکیان در باب ناسازگاری دین و مدرنیته یک ادعای مفهومی است،یعنی ملکیان با تیکه بر تحلیل مفهوم دینداری سنتی و تاریخی و تحلیل مفهوم مدنیته ادعای خود را توجیه میکند،بنابراین تنها راه محک زدن ادعای او هم تحلیل مفهومی است،هرچند در مقام تحلیل مفاهیم میتوان دادههای پسینی-تجربی را هم به میان آورد؛البته در این مورد دادههای تجربی به خودی خود محک درستی و نادرستی ادعا نیستند،بکله تنها به عنوان مقدمهای برای فراهم کردن زمینه شهود عقلانی و نشان دادن سازگاری یا ناسازگاری مدعای مورد بحث با فهم عرفی به کار میآیند.
دباغ سپس به مقدمه دوم میپردازد و میکوشد نشان دهد قوام مدرنیته به استدلالگرایی و نفی تعبد نیست،اما در مقام نقض این مقدمه به شواهد و نمونههایی استناد میکند که هیچ ارتباطی به مدعای ملکیان ندارند و این امر نشان میدهد در فهم و صورتبندی مقدمه دوم استدلال ملکیان نیز خطایی صورت گرفته است.
اگر تلقی و صورتبندی دباغ از رأی ملکیان را بپذیریم که برطبق آن"استدلالگرایی معرفتبخش نیست"،در این صورت میتوان ادعا کرد مبناگرایی به عنوان تئوری توجیه با این تلقی سازگار است و مورد نقضی برای آن محسوب نمیشود؛چون کسی میتواند مبناگرایی در باب توجیه را بپذیرد و در عین حال مبناگرایی در باب معرفت را رد کند،یعنی بر این باور باشد که مجموعه باورهای ما صرفا موجهند،اما معرفت نیستند و استدلال به معرفت منتهی نمیشود."