خلاصه ماشینی:
البته در مقابل کسانی دیگر از مستشرقین بودهاند که این طرز تلقی را رد کرده و آن را ناشی از قلت مطالعات محققان نامبرده دانستهاند از جمله گوستاو دوگا که در کتاب خود تحت عنوان تاریخ فلسفه و کلام مسلمانان پس از نقل آراء رنان و اشمویلدزر آنها را احکامی خالی از اعتبار و از سر آشنایی غیر کافی با فلسفه اسلامی دانسته است؛و اضافه بر آن،چهل این دسته از مستشرقان را بر آثار فلسفی عربی به غیر از شروح ارسطو عامل دیگری برای حکم نادرست آنان میشمارد و میگوید تنها یک شاهد برای این موضوع کافی است،و آن اینکه آیا هیچ منصفی میتواند تصور کند که شخصیت عقلانی مانند ابن سینا در فلسفه هیچ چیز نویی نیفزوده باشد و صرفا مقلد یونانیان باشد؟و حال آنکه این فیلسوف بزرگ در دسته کتاب و آثار دارد یک دسته آثار به عنوان شروح فلسفه ارسطو و دستهای دیگر مطالب ابتکاری خود او مانند اشارات و حکمة المشرقیه و دیگر کتابهای وی.
باید از ایشان پرسید که «کدام عربی»؟آیا این همان عربی است که ابن خلدون مورخ شهیر اسلامی-یا به قول ایشان عربی!-در مقدمۀ مشهور خویش فصلی میگشاید در اینکه"بیشتر دانشمندان در اسلام از غیر عرب(عجم)هستند"9 و در آن مینویسد: از شگفتیهایی که واقعیت دارد این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام خواه در علوم شرعی و خواه در دانشهای عقلی بجز در موارد نادری غیر عرباند و اگر کسانی از آنان هم یافت شوند که از حیث نژاد عرباند از لحاظ زبان و مهد تربیت و مشایخ و استاان عجمی هستند،با اینکه ملت(دین)و صاحب شریعت عربی است.