خلاصه ماشینی:
"پس روسو کتاب«قرارداد اجتماعی»خود را نوشت، چون اطمینان حاصل کرده بود که خرد ما حالا دیگر به آن درجه از قدرت و توانایی و پختگی رسیده است که در استقرار رابطهء اجتماعی و تشکیل جامعهای نوین،سیاستی مبتنی بر اصول انسانی را بکار گیرد،و به رابطهء صحیح بین طبیعت ما و مبانی یک نظام اجتماعی موافق و سازگار با این طبیعت،دست یابد و به ما بیاموزد چگونه میان روابط تجربی که بر حسب زمانها و مکانهای مختلف،علاقه ریشهای انسان را به جامعه فعلیت میبخشند،فرق و تمایز قایل شویم.
حال سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که مفهوم آزادی ناشی از فطرت انسانی یا به اصطلاح «آزادی-طبیعت»یا آزادی فردی انسان چگونه میتواند به «آزادی-مشارکت»یا آزادی اجتماعی بدل گردد؟با توجه به خصلت حب ذات در انسان،این تبدیل امکانپذیر نخواهد بود،مگر آنکه انسان بتواند یک«حکومت»یا به عبارتی دیگر یک«تشکیلات مدنی»برای خود بنیاد نهد،آنچنان تشکیلاتی که قادر باشد اصل برابری را میان تمام شهروندان تأمین و تضمین نماید.
از این رو اقدام به«طبیعتزدایی»از سوی قانونگذار روسو هیچ گاه به مفهوم از بین بردن«حب ذات»که جزء لا ینفک شخصیت ما میباشد نیست،بلکه اصل در این عمل عبارت است از قراردادن هر فرد در آنچنان روابطی که «من»او نتواند به مراتب:«من هستم»،«من خاطر خودم را میخواهم»،«من خودم را دوست دارم»نایل آید،مگر در جامعهای که در آن مسألهء موضوعه در فصل ششم از دفتر اول«قرارداد اجتماعی»حل شده باشد و آن عبارت از «دست یافتن به آن نوع مشارکتی است که هر یک از شرکاء با تمام نیرو و توان خود از جان و مال دیگری دفاع و حمایت کند و در عین پیوستن به همگان،جز از خویشتن از هیچ کس دیگر فرمان نبرد و به اندازهء زمان پیش از ورود به این مشارکت آزاد بماند."