خلاصه ماشینی:
بلکه باید اعتراف کرد که در اینگونه شیوههای تدریس کهن معلم بسیار سخن میگوید ولی شاگرد کمتر گفتههای ویرا درمییابد اینست که در کشورهای مترقی افکار معلمان متوجه این حقیقت شده است که دیگر باید شیوههای کهن را فروگذاشت و بهیچرو سزاوار نیست معلم بروشهای کنونی در زمان واحد بتدریس گروه کثیری از شاگردان در کلاس بپردازد و پس از پرکردن ذهن دانشآموزان و بیان کردن آنچه دربارهی ماده درس اطلاع دارد،از کلاس خارج شود بیآنکه خود آنان را لحظاتی باندیشیدن و تجربه اندوختن و کار و فعالیت شخصی وا دارد.
شکی نیست که روش تدریس معلمان نیز در کودکان و جوانان تاثیر میبخشد چه هنگامی که میبینند آموزگار همواره بشرح و تفسیرهای مفصل میپردازد و از آغاز درس تا پایان متکلم وحده میشود و خود داد سخن میدهد و فرصت اندیشیدن و تتبع و کنجکاوی را از دانشآموزان سلب میکند و بآنان فرصت نمیدهد که خود با مشکلات روبرو شوند و دربارهی آنها بیندیشند و بحل آنها موفق شوند،پیداست که روح اعتماد بنفس از آنان سلب میشود و خواهی نخواهی همهچیز را از آموزگار میخواهند و خود بکار و کوشش و اندیشه شخصی نمیپردازند،البته این وضع خود واکنش مسامحه کاریها و نابسامانیهای مدارس قرون وسطایی بود یعنی روش فردی که در اعصار کهن از آن نتایج گرانبهایی بدست میآوردند بسرنوشت شوم مسامحهکاری و بیاعتنایی دچار شده بود و از اینرو مربیان پس از رنسانس بایجاد مدارس جدید پرداختند و روش جمعی را برگزیدند و در آن بحدی افراط کردند که توجه بسیاری از مربیان را بار دیگر بروش فردی جلب کرد منتها با اصلاحات و تغییرات متناسب عصر و این تحولات مثل انگلیسی معروفی را بیاد میآورد،که میگویند: هیچ تازهیی نیست مگر چیزیکه کهنه شده باشد.