خلاصه ماشینی:
"3فروش فوق العادهء کتاب و استفادهء فراوان مخالفان دولت در داخل و خارج ترکیه از مطالب آن باعث شد که حزب حاکم نام روستایی را که این فریاد از آن برخاسته بود،عوض کرد و نسبت به ماکال نییز خشم گرفت (به تصویر صفحه مراجعه شود) و از طریق پلیس محلی،مردم روستا را علیه وی شوراند.
ماکال در خلال این سالها،در کنار تدریس و تألیف،از تحصیل نیز غافل نماند و آن را در رشتهء تعلیم و تربیت ادامه داد و بازرس تعلیمات ابتدائی در مدارس ترکیه شد،و این فرصت دیگری برای او فراهم آورد تا روستاهای بسیاری را در نقاط مختلف میهنش زیر پا بگذارد و به تکمیل دیدهها،خواندهها و نوشتههایش بپردازد.
یادداشتهای این معلم جوان روستایی که شیار پیشانی آفتاب سوختهء پدر،و دستهای تاولزدهء برادر،و پاشنههای ترک خوردهء مادرش نشان میداد که او نیز شلاق فقر و محرومیت را بر گوشت و پوست خویش حس کرده است،در مدتی بسیار کوتاه جای خود را در میان طبقهء کتابخوان ترکیه باز کرد و بسیاری از مردم عادی را هم به جرگهء کتابخوانها کشانید.
همچنین نظر بسیاری از مطبوعات کشورهای دیگر را نیز به خود معطوف کرد که برای نمونه،تنها به چند مورد اشاره میکنیم؛یکی از مطبوعات آلمان دربارهء او نوشت: «محمود مقال،معلم روستای فراموششدهء دنیا و انسانها بود.
اما از وزرای آموزش و پرورش ترکیه بین سالهای 70-1950 که سرنیزهداران را بر سر مقال گماشته بودند، چه خواهد ماند؟»10 پیشتر گفتیم که این پیروزی برای ماکال آسان به دست نیامد و سردمداران ظالم حزب عدالت را چنان بر علیه وی شوراند که موجبات دستگیری،بازداشت،تبعید و اخراج وی را فراهم آوردند."