خلاصه ماشینی:
"حسین صاحب زمانی، مدیر مؤسسه فرهنگی کوثر: اولین اشنایی بنده با آقای رجای در آن روزی بود که ایشان بهعنوان معلم ریاضی به مدرسهء کمال معرفی شدند.
یادم هست در زمان تصدی پست وزارت،در اتاق ایشان روی دیوار دقیقا بالای سرشان با میخ نوشته بودند:«رجایی ارتجاعی!» ما گفتیم:«آقای رجایی این دست خط را پاک کنید!»یشان فرمودند:«نه این باید باشد.
هروقت بچهها بیایند اینجا و تقاضایی داشته باشند که من نتوانم عمل کنم، و دلگیر شوند،همینکه ببینند این جمله روی دیوار نوشته شده است،دلشان خنک میشود!»اتاقی هم که ایشان در آن مینشستند،اتاقی بود که پیش از این منشی وزیر در آن مینشست،حتی من به ایشان اعتراض کردم که آقای رجایی،جا خیلی تنگ است.
همسایهء ما،که پسرش در مدرسهء کمال بود و آقای رجایی را میشناخت،گفت:«به هرکس میگویم ایشان وزیر آموزش و پرورش است،باور نمیکند که این مرد سادهپوش،که باراتیاش به حدی برایش کوچک است که وقتی دستش را بلند میکند،پایین بارانیاش بلند میشود، وزیر آموزش و پرورش باشد.
من تمام صحبتهای آنان را یادداشت کردم و گفتم:«بنده نخست وزیر نیستم نخست وزیر آن آقایی بودند که رفتند!بنده مطالب شما را یادداشت کردم و همه را به اطلاع ایشان میرسانم!»وقتی پیش آقای رجایی آمدم، ایشان با خنده گفت:«وقتی که لباس شیک میپوشی،نتیجهاش همین است!» یک روز تلفنی به من پیشنهاد کردند مدیر کا آموزش و پرورش تهران بشوم.
بعدها معلوم شد که آن آقا، آیت الله طالقانی است و همین تأثیرات حرف ایشان در آقای رجایی بود که مصمم شد معلم شود.
یک روز آقای رجایی بچهها را جمع کردند که به منزل این رد برای عیادت برویم."