خلاصه ماشینی:
"زمانیکه ابن زبیر قیام کرد و بنی امیه را از مدینه اخراج کرد، مروان حکم خواست زن و فرزند خود را در پناه ابن عمر قرار دهد او قبول نکرد اما وقتی به امام سجاد(ع)چنین پیشنهاد کرد امام،با آنهمه خباثت و جنایت او در حق اهل بیت با روئی گشاده قبول کرد و فرمود:«اشکالی ندارد بیاورید تا در کنار خانوادهء ما با هم زندگی کنند.
19 آیا بندهء شاکر نباشم: آنقدر امام به عبادت مشغول میشدند و اشک میریختند که حضرت زینب(ع)احساس خطر کرد؛نزد جابرآمد و گفت: ای جابر!ای صحابی رسول خدا!ما بر شما حقی داریم،از جمله حقوق ما این است که زمانیکه دیدید یکی از ما در اثر کثرت عبادت و ذکر خدا در معرض خطر قرار گرفته است،او را به مدارا کردن با خود دعوت کنید،امام سجاد(ع)بقدری عبادت میکند که جانش در خطر قرار گرفته است.
پس چرا اینهمه خود را به زحمت میاندازید؟ امام فرمود:ای جابر!جدم رسول خدا(ص)با آن مقام و مرتبه بقدری به عبادت خدا میپرداخت که پایش ورم میکرد وقتی بایشان تذکر میدادند،میفرمود:آیا من بنده شکرگذار خدا نباشم؟ چون جابر باین وسیله نتوانست امام را قانع سازد،عرض کرد:یا بن رسول الله شما خانوادهای هستید که بلاها به وسیله شما دفع میشود و دعا به وسیله شما مستجاب میگردد و آسمان به خاطر شما باران رحمت را فرو میفرستد.
جلو رفتم و عرض کردم،ای پسر رسول خدا چرا اینهمه به خود مشقت میدهید و در حالیکه خداوند اینهمه به شما اهل بیت تفضل فرموده است؟با گفتن این کلمه اشک امام جاری شد و گفت:از پیامبر خدا(ص)نقل شده است که فرمود: «همه چشمها در فردای قیامت گریانند مگر چهار چشم: 1-چشمی که از خشیت و ترس خداوند بگرید."