چکیده:
در این مقاله نویسنده به این مساله میپردازد که آیا فلسفههای لیبرال کارل پوپر و جان راولز متعارض هستند یا مکمل؟او استدلال میکند که متدولوژی راولزی کم و بیش پوپری است و فلسفه سیاسی پوپر از برخی جهات به دیدگاههای راولز نزدیک است.ورود پوپر به قلمرو مسائلی نظیر مساوات،دموکراسی،عدالت و اصالت فرد بودند.آن دو در توجه به اندیشه نقشهای برای زندگی شریکند.راولز تا اندازهای در باور به بیزبان بودن نهادهای یک جامعه عادل دچار سادهلوحی است؛اما دلمشغولی او ترویج"دموکراسیدارندگان"3است و نه یک دولت رفاه لویاتانی. پوپر در قبال استدلالهای هایکی علیه"رویکرد متکی به اصالت بر ساختههای اجتماعی"4بیشتر حساس بود.در نظریه راولز،آزادی،از نظر"واژگانی و توضیح مفهومی"5مقدم بر عدالت اجتماعی است:این تایید قاطعانه لیبرالیسم است.پوپر جوان یک لیبرال سوسیال دموکرات بود.در عین حال،حتی پوپر پیر را نیز نمیتوان لیبرتارین به شمار آورد؛آن به اصطلاح"فایدهگرایی منفی"6 او با جاذبه شهودی"اصل تفاوت"7راولزی ارتباط دارد.
خلاصه ماشینی:
"موجهسازی82 به نظر میرسد این مساله پوپر و راولز را در برابر هم قرار میدهد:آیا اولی از این بابت مشهور نبود که پیشنهاد کرده بود باید وسواس مربوط به موجهسازی را حذف و نابود کنیم؟حدسی تا حد ممکن متخیلانه بزنید و حدس خود را از طریق تحلیل نتایج منطقی(قیاسی)اش کنید!موقتا آنچه را که در برابر بهترین نقد شما مقاومت میکند،به منزل نامزدی برای صدق بپذیرید (همچنین بنگرید،به میلر،4991).
اجازه دهید چند عبارت از نظریهای درباره عدالت در خصوص موجهسازی نقل کنم:"مساله موجهسازی با یافتن راهحل مساله تامل و تدبر33حل میشود"، "نظریه اخلاق سقراطی است"،"یک مجموعه معین هرچند محدود از امور واقع(فکتها)وجود دارد که میتوان اصول حدس زده شده،یعنی قضاوتهای حساب شدهمان در حالت تعادل اندیشهورزانه43را با آنها مورد سنجش قرار داد"،"موجهسازی استدلالی است خطاب به آنانکه با ما همراه نیستند،یا خطاب به خودمان،زمانی که دو نظر مختلف داریم.
مساواتطلبی راولز به خوبی شناخته شده است،اما مساواتطلبی پوپر نیز به همان اندازه قوی است: اتخاذ رویکرد ضد مساوات در حیات سیاسی،یعنی در حوزه مسائلی که با قدرت آدمی بر آدمی سر و کار دراد،درست همان چیزی است که من آنرا مجرمانه مینامم،زیرا این دیدگاه استدلالی برای موجهسازی رویکردی ارائه میدهد که معتقد است اصناف مختلف مردمان از حقوق متفاوت برخوردارند:خدایگان حق دارد برده را به بردگی بکشاند؛بعضی از افراد حق دارند از دیگران به منزله ابزار استفاده کنند(جامعه باز،جلد 2،فصل 42،ص 632).
ضمنا باید به این نکته نیز اشاره کرد که پوپر نیز کم و بیش همان دیدگاه راولزی را درباره آنچه اکنون"جمهوریگرایی"111نامیده میشود،داشت: اینکه گفته شود تنها زندگی خوب"زندگی سیاسی "211(انسانگرایی مدنی)311است،نوعی استدلال شبه توتالیتاریانی است،اما کاملا اهمیت دارد که شهروندان آزاد برای مساله کنترل رهبران خود و دفاع از نهادهای عادلانه("جمهوریگرایی کلاسیک")اهمیت قائل شوند"(راولز،3991، 5،بخش 7)."