چکیده:
مولانا در مثنوی شریف و بیبدیل خویش از عقول متعدد و متفاوتی سخن به میان آورده و گاه زبان به ستایش عقل و در جای دیگر به نکوهش آن گشوده است.در این نوشتار ضمن بیان و توضیح انواع عقل در مثنوی و تشریح کارکردها و ویژگیهای آن، دلایل ستایش و نکوهش آنها بررسی شده است.نگارنده برخلاف برخی از صاحبنظران براین باور است که عقل جزوی نیز با تمام آفاتی که دارد در مثنوی ذاتا مذموم نیست و پرتوی یا نمی از دریای عقل کل است و وجودی نورانی دارد؛ولی به سبب پارهای از ویژگیها و محدودیتها،غالبا دچار افات نفسانی و شیطانی میشود و راه اتصال آن به دریای عقل کل تنگ و تاریک میگردد.از این گذشته،میزان برخورداری انسانها از عقل نیز متفاوت است؛به عبارت دیگر مولانا تساوی عقول را،که بعضی از متکلمان بدان اعتقاد دارند،نمیپذیرد و آن را با استدلال رد میکند. همچنین به اعتقاد مولانا،خداوند گاه جمادات را نیز دارای عقل و فهمی آدمی گونه میکند تا قدرت و اعجاز خویش را به اثبات رساند.
خلاصه ماشینی:
"انسانها نیز ضمن اینکه امتیازات ویژهء عقلانی نسبت به جمادات و حیوانات دیگر دارند،خودشان نیز دارای مراتبی هستند،لذا مولانا بین جان و عقل آدمی و جان و عقل اولیاء الله تفاوت قائل است و قول معتزلیان مبنی بر تساوی و اعتدال عقول را در آغاز خلقت رد میکند و میگوید: اختلاف عقلها در اصل بود بر وفاق سنیان باید شنود برخلاف قول اهل اعتزال که عقول از اصل دارند اعتدال تجربه و تعلیم بیش و کم کند تا یکی ارا از یکی اعلم کند باطل است این،زانکه رای کودکی که ندارد تجربه در مسلکی بردمید اندیشهای ز آن طفل خرد پیر با صد تجربه بویی نبرد (مولوی،66311:ص 954) حضرت عیسی در طفلی از شعور و عقلی برخوردار بود که فرعونها و بوجهلها با تمام کبرسن فاقد آن بودند و این نکته را در جای دیگر با تشبیه روشنتر میکند و میگوید: این تفاوت عقلها را نیکدان در مراتب از زمین تا آسمان هست عقلی همچو قرص آفتاب هست عقلی کمتر از زهره و شهاب هست عقلی چون چراغی سرخوشی هست عقلی چون ستارهء آتشی (مولوی،6631:ص 348) عقل کل در مثنوی از عقول متعددی گفتگو شده است:عقل کل یا کلی،عقل جزو یا جزوی، عقل ایمانی،عقل عرشی،عقل معاش،عقل بحثی و...
چشم اگر داری تو کورانه میا ور نداری چشم دست آور عصا آن عصای حزم و استدلال را چون نداری دید میکن پیشوا ور عصای حزم و استدلال نیست بیعصا کش بر سر هرره مهایست (همان:ص 7221) البته همانطور که اشاره شد،مولانا با مباحث عقلی و استدلالات منطقی مخالف نیست و آنها را ابزارهای مؤثر برای شناخت میداند؛ولی معتقد است نمیتوان همهچیز را با این ابزارهای محدود و ناقص و احیانا آمیخته با شبهات شیطانی و مبتنی بر مقدمات ظنی و وهمی فهمید؛چرا که اولا عقل میتواند با این ابزارها تنها به معقولات دسترسی پیدا کند و بسیاری از حقایق ماوراء عالم ماده و معجزات و کرامات و مسائل بعد از مرگ در حیطه شناخت عقل نمیگنجد."