چکیده:
مفهوم ((حق)) در علم حقوق, اخلاق و سیاست کاربرد وسیعی دارد و منشإ همه حقوق
قانونی, اخلاقی و سیاسی, قواعدی است که پیکره این علوم را تشکیل می دهد; برای مثال
حق امنیت جسمانی اشخاص از قاعده کیفری ممنوعیت ایراد ضرب و جرح به دست میآید. با
این وصف, هیچ حقی را نمی توان بر اساس قاعده مربوط توجیه کرد, زیرا خود این قواعد,
بر اساس منطق و مبنایی وضع شده اند که در فلسفه هر یک از این علوم, از آن به نظریه
حق تعبیر می شود. در این مقاله تلاش شده است تا مهم ترین نظریه های حق, مبانی فلسفی
وضع قواعد مذکور و ریشه های پنهان حق, تفکیک هر یک از حقوق از دیگری و نسبت آنها با
آزادی و... تبیین گردد.
خلاصه ماشینی:
"هرگاه کسی بتواند از حکم قانون منفعتی کسب کند, آیا باید گفت که وی در مورد آن حق داشته است؟ یا طبق قانون, تنها زمانی صاحب حق تلقی می شود که منفعت وی به شکلی تضمین گردد؟ یک مقام مسوول می تواند به تشخیص خود, حکمی را به نفع یک مدعی صادر کند و در همان شرایط در مورد مدعی دیگر صادر نکند; آیا خواهیم گفت که معلوم می شود مدعی اول صاحب حق است ولی مدعی دوم نه؟ یا این که از نظر ما هیچ کدام نمی توانند در آن موضوع دارای حق باشند, زیرا منشإ صدور حکم اختیار و میل[ صادر کننده حکم] بوده است؟ یا این مورد را درنظر بگیرید که قاضی به نفع شاکی حکم به پرداخت خسارت های کیفری دهد, زیرا وی براساس مکتب سودپرستی معتقد است به مقتضای مصلحت عموم, در این دعوا, خوانده نباید موفق شود.
آیا کسی که رفتار دیگری وی را بیمار و آزرده ساخته, متضرر است؟ اگر شیوه زندگی دیگران محیط اجتماعی ای به وجود بیاورد که فردی نتواند طبق اعتقادهای اخلاقی و دینی خود مشی کند, آیا آزادی وی لطمه دیده است؟ در هر حال, بسیاری از صاحب نظران برآنند که بعضا استفاده از نیروهای دولت موجه است; نه تنها از این جهت که از مردم در قبال آسیب و زور حمایت شود, بلکه به طوری جدی منافع آنان تإمین و نیازهایشان برآورده گردد."