چکیده:
نوشتار حاضر عهدهدار بررسی تطبیقی بحث عقل از دیدگاه امام خمینی و غزالی،
به عنوان یکی از مبانی انسانشناسی اندیشة سیاسی این دو اندیشمند احیاگر، است و
مباحث آن در راستای مدللنمودن این فرضیهاند: «در حالی که اندیشة سیاسی غزالی در
پارادایم اندیشة سیاسی سنتی تحلیلپذیر است، اندیشة امام خمینی از شاخصهای اندیشة
سیاسی سنتی فراتر میرود».
خلاصه ماشینی:
"امام خمینی در شرح حدیث میفرماید: اما عقلی که در لسان شریف حضرت صادق [علیهالسلام] از آن اسم برده شده ــ به مناسبت خصایصی که برای او ذکر شده از قبیل اینکه اول خلق از روحانیین است ــ عقل کلی عالم کبیر است که باطن و سر و حقیقت عقول جزئیه است، و به فهم آن حقیقت، آنچه مورد نظر آنان بوده نیز معلوم شود و آن جوهری است نورانی مجرد از علایق جسمانی، و اول مخلوق از روحانیین است و تعین اول فیض مقدس و مشیت مطلقه است و کینونت عذبیه ماء است و نور نبی ختمی در عالم تخلیق و ابداع است (امام خمینی 1382: 22-21).
البته از آنجا که غزالی برای علم منطق نیز دو آفت بزرگ ذکر میکند: یکی اینکه اگر کسی در یک قضیه منطقی تردید کند، فرد منطقی از این انکار در عقل شخص منکر، بلکه در مورد دین او شکمیکند، و آفت دیگر آنکه، کسی که در این فن ممارست کند، نوعی حس اعجاب و تحسین در او برانگیخته شده و از استحکام مبانی آن و آشکاری برهانها و استدلالهای آنها به شگفتی میافتد و از این رهگذر، این پندار باطل در وی رسوخ مییابد، که سخنان کفرآمیزی هم که از فلاسفه نقلشده، همه مؤید و مبرهن بدین گونه براهین است و به هیچ وجه قابل تشکیک نیست و به همین سبب، قبل از رسیدن به مبحث الهیات، به جانب کفر میشتابد و در مسائلی که فلاسفه بر خلاف دین رفتهاند، حق را به جانب ایشان میدهد و از اینرو نتیجه میگیرد که: پس عوام باید از تحصیل منطق باز داشته شوند و برعکس خواص و فقیهان و متکلمان باید با جد و اهتمام به تعلم آن و تدرب در آن بپردازند (خوانساری 1363: 23)."