خلاصه ماشینی:
"اکنون جزئیاتی چند:مانند بیشتر افراد خانوادهء ناباکوف و مانند بسیاری از روسها(مثلا لنین)زبان مادرزادم را با تلفظ اندکی غلیظ حرف«ر»صحبت میکردم که در زبان فرانسه چندان ناراحتم نمیکرد(هر چند که حرف«ر»غلیظی که خوانندگان زن کابارههای پاریس (به تصویر صفحه مراجعه شود) تلفظ میکنند هیچ دخلی به یک تلفظ دلانگیز ندارد)اما با شتاب کوشیدم تا در زبان انگلیسی خودم را از دست آن راحت کنم.
خوانندگان من شاید متوجه نباشند که یک پست منظم و مطمئن مانند سوئیس چقدر زندگی نویسندهای را آرامش میبخشد،حتی اگر این ارمغان در صبح یک روز معمولی چیزی جز چند نامهء کاری مبهم و دو سه تقاضا برای نوشتن دست خط و امضا بر روی کتابی را در خود نداشته باشد-که من هیچگاه این تقاضاها را اجابت نمیکنم(قابل توجه خوانندهء آثارم)-و بعد،چشمانداز مهتابی و تراس مشرف بر دریاچه-این دریاچهای که به قیمت همهء آن نقرهء مذابی که بدان مانند است میارزد...
زندگینامهء خود آن شخص اما بدون گزافه گوییهایی پر نقش و نگار باشد که با قلم زاهدمابانه و خشک شخصیتی بیقریحه به روی کاغذ آمده باشد،بسیار محتمل است که آن زندگی در کنار سرگذشت ساختگی شگفتانگیزی مانند اولیس جیمز جویس بسیار بیبو و خاصیت و لوس به نظر رسد.
ناباکوف با بیان عبارت داخل گیومه(که شاید از یکی از نوشتههایش آورده باشد)میخواهد بگوید-و این را عبارت بعدیاش هم نشان میدهد-که از بس در زمان خردسالی زبان انگلیسی را به خوبی میدانسته است وقتی به گذشته قدم میگذارد صفی از پرستاران بچه و آموزگاران سرخانهء انگلستان به پیشوازش میشتابند."