چکیده:
این مقاله دارای دو بخش است.در بخش اول به«اصل جهت کافی»و اهمیت آن در فلسفهء لایب نیتس پرداخته شده است.و رابطهء اصل جهت کافی و مفهوم حقیقت مورد بحث قرار گرفته است.لایب نیتس قضایا را به ضروری و ممکن تقسیم میکند و با توجه به ویژگیهایی که برای هر یک از این قضایا بر میشمارد به نظر میرسد که میتوان قضایای ضروری را به قضایای حقیقیه و قضایای ممکن را به قضایای خارجیه بازگردانید در قضایای حقیقیه حکم روی ماهیات اشیاء است و لذا کلیت و ضرورت هر دو تأمین میشود ولی در قضایای خارجیه حکم روی وجود خارجی موضوع است و اگرچه کلیت حاصل میشود لکن حکم فاقد ضرورت است و هر دوی این اصول را به اصل جهت کافی باز میگرداند و لذا اصل اخیر کانون مرکزی تفکر لایب نیتس محسوب میشود.
مارتین هیدگر متفکر معاصر تفسیری از اصل جهت کافی بدست داده است که به کمک آن میتوان به گوهر اندیشه در دوره جدید نزدیک شد در بخش دوم این مقاله کوشیدهایم همراه با هیدگر ابعاد عمیقتری از این اصل را
مطرح کنیم و نشان دهیم که قضایای ضروری و امکان با التفات به اصل جهت کافی لایب نیتس با مفاهیم و احکام اعتباری پیوندی تازه پیدا میکند.
خلاصه ماشینی:
"اما این اصل چه ارتباطی با مسئلهء بنیاد دارد؟ سخنان لایب نیتس در اینجا چه کمکی به فهم معنای بنیاد میکند؟ اصل جهت کافی اصلی«لا یتخلف»است، زیرا اگر تخلف از آن میسر باشد موجوداتی میتوانند بدون بنیاد تحقق پیدا کنند و در این صورت واقعیاتی خواهیم داشت که وقتی به عنوان موضوع قضیه اعتبار شوند،در برابر تحلیل به قضایای این همانی مقاومت میورزند و این در حکم تخلف بعضی از حقایق از ملاک کلی حقیقت است،اما ملاک حقیقت لا یتخلف است و بهطور کلی بر همهء موارد صدق میکند پس اصل جهت کافی نیز که از لوازم ذات حقیقت است همان صفت را خواهد داشت.
»53 هیدگر بعد از تفسیر اصل بنیاد برطبق اصول تفکر استعلایی کانت و شرح این مطلب که ترانساندانس یا موضوعات نفسانی که کانت آن را به«من میاندیشم»یا استشعار نفسانی محض یا وحدت استعلایی خود آگاهی نیز تعبیر کرده است،افقی فراروی ما میگشاید که هر بنیاد و جهت عقلی در روشنایی آن مفهوم پیدا میکند،بار دیگر به نسبت،نتیجه میگیرد که عالم نسبیت به انانیت هویتی تعلقی دارد و در ذات خود وابستهء به دازاین است زیرا موجودیت دازاین عین فرا رفتن و پیشی گرفتن به سوی موجودات است و در این فرایند عالم در نسبت تعلقی با دازاین تحقق پیدا میکند."