چکیده:
برای کنار گذاشتن تفسیر آنامنسیس افلاطون به فطریگرایی،که مفهوم آن در اصل به فلسفهء جدید غربی تعلق دارد،دو شاهد گویا در دو رسالهء افلاطون،یعنی در فایدروس و جمهوری،یافته میشود.آنچه افلاطون اسطورهء گردش ارواح با خدایان در فایدروس و تمثیل مشهور غار در جمهوری را به آن تطبیق میکند به خوبی،چنانکه در این مقاله خواهیم دید،نشان میدهد که افلاطون هرگز تصوری از آنچه بعضی فیلسوفان جدید،و حتی معاصر غربی،به راحتی پذیرفتهاند، یعنی فطریگرایی،نداشته است.
خلاصه ماشینی:
آنچه افلاطون اسطورهء گردش ارواح با خدایان در فایدروس و تمثیل مشهور غار در جمهوری را به آن تطبیق میکند به خوبی،چنانکه در این مقاله خواهیم دید،نشان میدهد که افلاطون هرگز تصوری از آنچه بعضی فیلسوفان جدید،و حتی معاصر غربی،به راحتی پذیرفتهاند، یعنی فطریگرایی،نداشته است.
الف-آنامنسیس و اسطوره گردش ارواح 1 اگر برای تعیین ترتیب تاریخی محاورات افلاطون،فقط محتوای فلسفی آنها را معیار دستهبندی آنها بدانیم،فایدروس از این حیث،همانگونه که از دستهبندی کورنفورد -که به تعبیر گاتری نمایندهء استنتاجهای مقبول در اینباره است-برمیآید(در گاتری،افلاطون:زندگی و آثار،ص 16)،در دستهء محاورات میانی و پس از منون و فایدون و جمهوری و مهمانی قرار میگیرد؛و اگر موضوع مورد بحث این مقاله را در مدنظر داشته باشیم،فایدروس قطعا باید پس از منون نوشته شده باشد.
منظور ما این است که هدف افلاطون از آوردن اسطورهء گردش ارواح،که نکتهء معرفتشناختی بسیار مهمی را در ضمن آن معرفی میکند،به هیچوجه فقط توضیح ارتقای عقل تنها از طریق«عشق به زیبایی»نیست بلکه توسل به زیبایی محسوس،به عنوان نمایندهء برجستهء محسوسات،برای نشاندادن سیر دیالکتیکی عقل از ادراک حسی تا ادراک عقلانی مثل است.
اکنون پاسخ افلاطون به آن پرسش، پرسش جدیدی در میان میآورد که:چرا بالهای نفس از آن جدا و گم میشود تا نفس در زمین هبوط کند؟در حقیقت، اسطورهء گردش ارواح در پاسخ این پرسش اخیر مطرح شده است.
تمثیل خورشید از راه تشبیه وساطت نور(مأخوذ از خورشید)در مرئی گشتن محسوسات برای چشم انسان به نقش مثال خوب(آگاتون)در ادراک معقولات بوسیلهء عقل،کل اشیاء را به محسوس و معقول تقسیم میکند (جمهوری، 508 b-e ).