چکیده:
بخش عمده آثار متفکر و شرقشناس شهیر ژاپنی توشیهیکو ایزوتسو در جهت تطبیق افکار است.وی در این جهت از روشی استفاده میکند که به تعبیر مأخوذ از هانری کربن فراتاریخی (meta-historical) است.در روش تاریخی مرسوم تحقیقات آکادمیک همه افکار تابع زمان و مکان خویش هستند و از اینرو نسبیت و قید تاریخی بر افکار غلبه دارد.دقیقا در رد این نوع نگرش تاریخی،جریان پدیدارشناسی در فلسفه معاصر قدم نهاد و با اعمال همین روش است که راه فلسفه تطبیقی همواره میشود.ایزوتسو به مطابقه مجموعه نظامهای فکری پرداخت که الگوی مشترک دارند ولی از حیث جزئیات تاریخی و اجتماعی متفاوتند.کتاب"تألیف ایزوتسو حاصل اعمال این روش است.
اما ایزوتسو بجز گفتوگو و مطابقه افکار به فن و مقامی ورای آن یعنی مقام فرانسوی گفتگو و یا به تعبیر ذن بودائی"موندو" (mondo) قائل است که به تعبیر بزرگان تصوف از جمله مولوی مقام"همدلی"است که در آن دیگر تعاطی افکار و پیامرسانی مطرح نیست.در این مقاله به مطالعه و بررسی این دو مقام یعنی گفتگوی فراتاریخی و فراگفتگو در اندیشه ایزوتسو پرداخته میشود.
خلاصه ماشینی:
بنابر دترمینیسم تاریخی حوادث تابع علیّت تاریخی و همهء افکار تابع الگو و طرح واحد و معلول قوانین واحد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی هستند و همه در یک مسیر و جهت به جلو میروند و فقط در این طرح و الگوی ریخته شده جدید قابل فهم و پیشبینی میباشند و لذا هر فکری نسبت به آیندهء خود"عقبافتاده"است و به همین سبب گذشته تاریخی هم مقام عقبافتادگی است و قابل قیاس با آینده نمیباشد.
بنابراین در پدیدارشناسی سخن از این است که ناپیدا پیدا شود و نادیده دیده گردد همان که عرفای ما از آن تعبیر به"کشف المحجوب" کردهاند و با تأویل(هرمنیوتیک)یعنی رجوع به اصل یک چیز به دنبالش بودهاند و این دقیقا مخالف روش تاریخنگری و نقد تاریخی است که مستلزم نفی بطون برای ظهور است.
از این جهت کربن وقتی میخواهد باب فلسفهء تطبیقی را در کتابی به همین عنوان بگشاید ابتدا نسبت میان فلسفهء تطبیقی و پدیدارشناسی را شرح میدهد و سپس میپرسد:«چگونه میتوان از اصالت تاریخ خارج شد؟»5 خروج از تاریخانگاری و ورود به ساحتی ورای آن (metahistory) است که ایزوتسو آن را وجههء همّت خود ساخته و در ابتدا و انتهای کتاب تصوّف و مذهب هندو آن را طریق مأخوذ خود میخواند.
22 مقصود سلوک در طریقهء ذن این است که رهرو خود را از سلطهء زبان و گفتوگو رها سازد و به مقامی برساند که در آن وقتی مثلا سخن از کوه رانده میشود مراد"نه کوه"است و تجربه اینکه کوه کوهیّت خود را از دست داده و در مرتبهء عدم و فنا(سونیاتا- (sunyata قرار گرفته و لذا به وحدت اوّلیه وجود بازگشته،در عین اینکه کوه است.