چکیده:
علیرغم بیست قرن سلطنت مطلقه نظام اندیشه ارسطو بر تفکر فلسفی جهان،این نکته عجیب به نظر میرسد که در مورد مهمترین ویژگیهای تفکر ارسطویی حتی در کلیترین شکل آن اختلافنظر در میان اصحاب بحث و نظر وجود دارد که گاه به شکل آراء متضاد رخ مینماید.دیدگاه ارسطو درباره الوهیت یکی از مهمترین این چالشهاست.
در این مقاله سعی بر آن است که دیدگاهی جامع از الهیات ارسطویی را که دربردارنده همه جانبه دیدگاههای«معلم اول» چه در سطح آثار عمومی و چه در سطح آثار تخصصی باشد، ارائه شود.بدین منظور نخست به نادرستی دیدگاه برخی نویسندگان که الهیات ارسطویی را از خداشناسی به بحث در مبادی علوم طبیعی کاهش دادهاند و سپس این ویژگی را به مثابه جعل و تحریفی از سوی فلاسفه مسلمان نسبت به فلسفه ارسطو تلقی نمودهاند،نمایان شده است و به دنبال آن به اصالت بحث خداشناسی در ارسطو چه در رسائل موسوم به مابعد الطبیعه،و چه در آثار عمومی وی اشاره شده است و در مورد اخیر با ذکر مواردی از کتاب موسوم به«درباره فلسفه» ارسطو لطافت و عمق روح دینی ارسطو به نمایش گذارده شده است.
«رافائل»در تابلوی مشهور«مکتب آتن»که چهرههای برجسته فلسفه یونان را به نقش آورده است و با ترسیم چهره برجستهترین شاگرد و استاد عالم فلسفه یعنی افلاطون و ارسطو با هنرمندانهترین وضعی لب و عصاره فلسفه این دو استوانه عالم اندیشه را نمایش گذاشته است.در این تابلو،افلاطون به گونهای ترسیم شده است که انگشت یکـ دست او روی به آسمان دارد و انگشت اشاره ارسطو سر به سمت زمین نهاده است و به طرزی هنرمندانه تفاوت فلسفه این دو حکیم بزرگ را نشان میدهد که گویی افلاطون به دیدار مثل جاودانی در آسمان دعوت میکند و ارسطو از مشاهده جزئیات محسوس استقبال میکند و انگشت وی امتداد همان قلم است که در متافیزیک از نظریه استادش در جدایی (خوریسموس)میان معقول و محسوس انتقاد میکند.
خلاصه ماشینی:
"71 غرض از این تفصیل ممل در ذکر آراء مفسران غربی ارسطو این بود که قدر مشترک سخن همه آنها با هر مسلک و دیدگاهی اینست که بحث خداشناسی و الهیات چه در کتاب«لامبدا»که اختصاصا نیمی از آن به الهیات پرداخته است و چه در سایر مواضع کتاب مابعدالطبعیه مانند کتاب ششم(اپسیلن)و یا کتاب یازدهم(کاپا) موضوعی نیست که در صحت و وقوع آن در متافیزیک ارسطو شبههای باشد و شبههای اگر هست در اینست که چگونه این دیدگاه الهیاتی متافیزیک را با دیدگاه عمومی راجع به موجود بما هو موجود جمع نمود و یا اینکه از یکی که به قول پروفسور بارنز بدتر است به نفع دیگری(که به نظر ما)بهتر است صرفنظر کرد.
و اگر بر این همه بیفزاییم که کتاب "لامبدا"به عنوان بحش الهیات استدلالی متافیزیک همواره و از اولین دوران ظهور این آثار به عنوان جزء اصلی آن محسوب میشده است،و باز اگر بیفزاییم که در سایر رسالههای"مابعد الطبیعه"(آنچنانکه در مقاله دیگر ذکر آن خواهد آمد)مانند آلفای کوچک،متناسب با بیان فنی متافیزیک مطالبی در راستای دلایل خداشناسی "درباره فلسفه"به چشم میخورد و نیز در دیگر آثار ارسطو شواهد و قرائن عدیدهای بر وجود تفکر خداشتاسانه واحد و منسجم در اندیشه ارسطو در کار است که در هر اثر به نوبه و متناسب با خود،متجلی شده است (و به خواست خدا به این موارد در مقاله دیگری اشاره خواهد شد)،نتیجتا میتوانیم بگوییم که تصور ما از الهیات ارسطویی و مختصات فکر دینی ارسطو همچنان در لایهای از غبار و مه گرفتگی قرار دارد."