چکیده:
یکی از نظریههای متأثر از هرمنوتیک غرب، نسبیت فهم متون دینی و یا هر متن دیگر میباشد.
صاحبان این نظریه در تلاشند، متد هرمنوتیک غرب را در تفسیر متون دینی به کار ببرند. آنها با
صامتانگاری شریعت و دخالت پیشفرضهای ذهنی مفسر در فهم متن و روبرو شدن با قرائتهای
گوناگون بر این باورند که فهم صریح متن، دستنیافتنی است.
این مقاله در صدد است با اثبات ناطقیت شریعت به عواقب نسبیت فهم پرداخته و آن را مورد نقد و
ارزیابی قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"مقدمه علم تفسیر، یکی از دانشهای متداول است که رسالتش، تبیین و شکافتن متون دینی(کتاب و سنت) و یا هر متن دیگر میباشد؛ به عبارت دیگر، رسالت آن، فهمیدن مراد نگارنده متنها است؛ یعنی تفسیر کننده باید منظور و قصد متن را دریابد.
لذا اگر قائل شویم به اینکه ما نمیتوانیم از متن، فهم قطعی داشته باشیم و هر کس فهم مخصوصی نسبت به آن متن داشته باشد، در این صورت، دیگر فهم یقینآور نخواهیم داشت؛ چون فهمها (قرائتها) متعدد میشوند و هر کدام، برای صاحب خود حجت میباشند.
» (3) استدلال نسبیگرایان در نسبیت فهم صاحبان فرضیه نسبیت فهم برای اثبات مدعای خود ادلهای ارائه میدهند که به چند نمونه از آنها اشاره میشود: دلیل اول نسبیت در فهم: شریعت صامت: یکی از ادعاهای مهمی که آنها ارائه میدهند، این است که شریعت، گنگ و ساکت بوده و خود به خود، بدون تفسیر مفسر، معرفتبخش نخواهد بود؛ بلکه مفسر با تفسیر خود آن را به سخن میآورد.
دلالت الفاظ بر معانی در محاورات عرفی چگونه است؟ آیا همیشه همه الفاظ یک متن، دلالت صریح بر معانی میکنند، یا هیچگاه دلالت بر معانی نمیکنند، یا قسم سومی هم هست که بعضی الفاظ دلالت صریح بر معانی کنند و بعضی دیگر خیر؟ با اندکی توجه درمییابیم که دلالت الفاظ بر معانی همیشه مطلق نیست؛ یعنی اینطور نیست که همیشه دلالت صریح داشته باشند تا متن «نص» باشد یا اصلا دلالت صریح نداشته و به صورت گنگ و صامت باشد؛ بلکه شق سومی هم وجود دارد و آن هم قول به تفصیل است."