چکیده:
توسعه سیاسی، پدیدهای است که در دوره معاصر تاریخ جهان، همقوای هیأت حاکمه (دولت) و همذهن
اندیشهورزان جوامع (ملت) را به خود معطوف ساخته و بحثهای متعددی را برانگیخته است که از
دغدغههای اساسی مباحث مربوط به آن، بررسی و طرح موانع توسعه سیاسی است. در ایران نیز، به منظور
ارائه راهی که به توسعه بینجامد، بحث درباره توسعه سیاسی در تاریخ یک صدساله گذشته ایران، و بویژه پس
از انقلاب اسلامی، حتی در عرصه نوشتاری، مطرح بوده است. مقاله حاضر، تلخیص و بررسی یکی از همین
نوشتههاست.
خلاصه ماشینی:
"در مورد ایران استدلال این است که در دوران بعد از انقلاب مشروطه بهرغم مقید شدن قدرت به قانون، دولتی اقتدار طلب پدید آمد و به دلایل و یا بهانههای مختلف، اعم از ایجاد وحدت ملی و هویت ملی، منابع و نهادهای سیاسی به صورتی انحصاری در دست حکومت متمرکز قرار گرفته است.
مشکل اصلی رضاشاه این بود که از یک سو ایجاد ساخت دولت مطلقه، لازمه دگرگونی اجتماعی و اقتصادی بود ولی از سوی دیگر، همین ساخت قدرت با مقتضیات توسعه ارتش مدرن و با ایجاد مؤسسات مالی جدید، سلطه حکومت را بر منابع عمده قدرت برقرار کرد.
گرایش اساسی سیاست و حکومت در ایران برای تکوین ساخت دولت مطلقه در سالهای بعد از سقوط رژیم رضا شاه، دچار گسست گردید و در نتیجه منابع قدرت تا اندازه زیادی پراکنده شدند و میزانی از مشارکت و رقابت سیاسی در بین الیتهای شهری پدیدار شد.
ولی فرایند تمرکز منابع قدرت و پیدایش ساخت دولت مطلقه خود مانع عمدهای بر سر راه گسترش منابع و مشارکت و رقابت سیاسی در هر سطحی ایجاد میکرد؛ به گونهای که پس از سقوط رضاشاه فعالیتهای حزبی دوباره آغاز شد.
در نقد این دو نکته، نکات فراوانی میتوان گفت که به ذکر چند نکته بسنده میکنیم: الف) نویسنده به برخی از موانع تاریخی توسعه سیاسی اشاره کرده نه به همه آنها و در این مقدار هم، تنها به ساخت و کارویژه استبدادی رژیمهای توجه نموده است؛ در حالی که دولت مطلقه، فقط بخشی از شاکله قدرت است نه بیش از آن."