خلاصه ماشینی:
"گرفتاریهای خود را بس ناچیز میشمردم وقتی که دربارهی منطق تراژیک سرنوشت اوسیپ (به تصویر صفحه مراجعه شود) شیموس هینی ماندلشتام در دههی 1930 مطالبی میخواندم و احساس میکردم که باید دست به نوعی توانآزمایی بزنم و با این همه در موقعیت خارج از صف خود،ثابت قدم بودم که میشنیدم مثلا یکی از دوستان همکلاسی بخصوص خوشطینتم را بیهیچ محاکمهای فقط به دلیل مظنون بودن به شرکت در یک قتل سیاسی به زندان انداختهاند.
در همان حال که یک پیرو اخلاق مسیحی آماده میشد تا ماهیت بمبارانها و کشت و کشتارهای بیرحمانهای مبارزات ارتش جمهوریخواه ایرلند را محکوم کند،و آن«ایرلندی ناب»،از سنگدلیهای ارتش انگلیس در مواردی مثل«یکشنبهی خونین»کانی دری در سال 1972 به وحشت افتاده بود،ذهن آن شهروند اقلیت که در آنجا بزرگ شده بود و فهمیده بود که به انواع راهها و شیوههای رسمی و غیر رسمی به آنها با سوءظن مینگرند و نسبت به آنها تبعیض قایل میشوند،با واقعیت شاعرانه اوضاع درهم آمیخت و متوجه شد که اگر قرار است زندگی در ایرلند شمالی روزی واقعا رونق یابد و شکوفا شود باید که تحولی صورت گیرد.
شکل شعر به عبارت دیگر چیزی حیاتی برای قدرت و توانایی شعر است تا با آن به کاری دست یازد که همیشه مایه سرافرازی شعر بوده است و همیشه مایه سرافرازی شعر خواهد بود:توانایی متقاعد کردن آن بخش حساس و آسیبپذیر وجدان ما که درست و بر حق است، به رغم شواهدی از خطاکاریها که احاطهاش کردهاند،توانایی این که به یادمان بیاورد که ما صیادان و خود آنها نیز نشانهای از انسانیت واقعی ما به شمار میآیند."