چکیده:
شکاف بین کلیسا و طرفداران علم و بررسی علل و عوامل آن، نگارنده را به قلمفرسایی درباره آن سوق
داده است. بحث آشتیپذیری علم و دین و یا آشتیناپذیری آن از مسائلی است که در عصر علممداری یا به
اصطلاح ساینتیسم مغرب زمین مطرح و شدت گرفت. از این رو، ابتدا تعارض علم و دین و دفاعیات طرفداران
آن و پس از آن حوزههای مختلف این تعارض مورد اشاره قرار گرفته است. نویسنده به دنبال روشن کردن این
مطلب است که آیا علم خداباوری را نفی میکند یا علم بدنبال کشف واقع است و این انسان است که مغرور از
این کشفیات خود را قیم عالم دانسته است. پس از آن موضع قرآن تنها وحی الهی که از هرگونه تحریف مصون
مانده را در تعامل بین علم و دین بررسی میکند و در نهایت با استمداد از نظریههای دانشمندان اسلامی به
سؤال فوق پاسخ میدهد.
خلاصه ماشینی:
"حقیقت آن است که گزارههای علمی نمیتواند به تمام سؤالات پیرامون یک قضیه پاسخ دهد اما دارای فایده عملی است، از این رو نمیتوان با اتکای بر این دادهها از آموزههای دینی دست کشید و به راحتی وجود آفریدگار را انکار نمود و اگر خود علم، انسان را به این وادی رهنمون میشد، میبایست همه دانشمندان علوم جدید خداوند را انکار کنند، در حالی که برخی از دانشمندان بزرگ نظیر پیرگاسندی، مرین میرسین، پاسکال و...
حال سؤال این است پس چگونه بحث تعارض علم و دین بر سر زبانها افتاد وعدهای علم را جانشین خداوند دانستهاند؟ در جواب میتوان گفت: عوامل متعددی در ایجاد چنین تفکری نقش داشته است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود: 1 ـ کتاب انجیل موجود صورت تحریف شدهای از این کتاب آسمانی است که امیال و خواستههای بشر در آن متبلور شده است و روشن است کتابی با چنین خصوصیت توان ماندگاری برای همیشه تاریخ را نخواهد داشت و چون نکاتی که بشر درباره اطراف خود به دست میآورد رو به تغییر است، این کتاب در معرض فراموشی قرار گرفته بود و اربابان کلیسا با به خطر افتادن مباحث تحریف شده انجیل موقعیت خود را در خطر میدیدند، از این رو با هر پیشرفتی به مبارزه برخاستند و انسانهای زیادی را در آتش جهالت و عطش مقام خود سوزاندند اما سرانجام این عقیده و علم بود که بر خرافات پیروز شد و این بهترین زمان برای انتقام از اربابان کلیسا بود که اعلام نمایند یا باید به سراغ علم رفت، یا به خرافه پرستی تن داد و در این میان برخی از عقاید حقه موجود در انجیل نیز در آتش این نزاع از بین رفت."