چکیده:
با نگاهی کوتاه به روند نظریات شناخت در تاریخ فلسفه، میتوان گفت اگر ما شناسائی
و معرفت را به عنوان وحدت و هو هویت، یا آن را رو گرفتی از واقعیت، یا همچون تحمیل
صورتی بر واقعیت و یا به عنوان نظامی تألیفی و یا بر مبنای همبستگی میان فاعل شناسنده و
مورد شناخت در نظر بگیریم، با انبوهی از نظرات مختلف و متنوع روبرو خواهیم شد که
گزینش نظریه برتر از میان آنها چندان آسان نمینماید. ما در این مقاله ضمن اشاره به نظریه
متفکران بنام، دیدگاه وایتهد را مطرح مینمائیم و ضمن تحلیل مبانی فکریش، راه حل
پیشنهادی وی را متذکر میگردیم و خواننده را متوجه این نکته خواهیم کرد که وایتهد همچون
بعضی از متفکران فیلسوف و عالم در راه حل فلسفی خود در موضوع دوگانگی و اتحاد اضداد
به عاملی فراتر از قلمرو زمان و مکان متمسک شده است. در ضمن، تحلیل و بررسی ما از نظر
وایتهد مبتنی است بر آخرین نظریات او در کتاب پویش و واقعیت. نقد علامه جعفری بیشتر
مبتنی است بر مطالب کتاب سرگذشت اندیشهها.
خلاصه ماشینی:
ما در این مقاله ضمن اشاره به نظریه متفکران بنام، دیدگاه وایتهد را مطرح مینمائیم و ضمن تحلیل مبانی فکریش، راه حل پیشنهادی وی را متذکر میگردیم و خواننده را متوجه این نکته خواهیم کرد که وایتهد همچون بعضی از متفکران فیلسوف و عالم در راه حل فلسفی خود در موضوع دوگانگی و اتحاد اضداد به عاملی فراتر از قلمرو زمان و مکان متمسّک شده است.
(2) شناخت از نظر وایتهد تمییز آگاهانه عینیات مورد توجه است و آن چیزی جز تعامل صورت ذهنی فاعل و قابل یا ذهن و عین نیست که در پرتو نوعی اتحاد، متضمن معرفت خواهد بود.
از این دو شرط میتوان دریافت که وایتهد به استقلال وجود موجود خارج از ذهن یا دیگر ابزار تجربهکننده اشاره دارد و در عین حال آن موجود مستقل در قلمرو تجربه قرار میگیرد نه اینکه آن موجود مولود خود جریان تجربه بوده یا حالتی از حالات ادراکی میباشد.
چه موضوع علم را عینی و واقعی و مستقل از ذهن بدانیم و چه آن را حاصل تصرفات خود فاعل شناسایی تلقی کنیم به هر نحو باز آنچه موضوع علم و شناخت قرار میگیرد نتیجه همبستگی حداقل میان دو مقوله خواهد بود که فلاسفه گذشته برای سهولت از این رابطه به رابطه عالم و معلوم و سوژه و ابژه تعبیر کردهاند.
وایتهد در نظریه پیوستگی و استمرار طبیعت، جواهر فرد و هر نوع تفکری که حاکی از فردیت اشیاء باشد و انفرادی بودن مطلق هر مورد از تجربه را، مورد نقد قرار میدهد و همچنان در عالم ذهن نیز نوعی پیوستگی بین صورت ذهنی واقعه گذشته بیواسطه با صور ذهنی زمان حال قائل میشود و این نوع پیوستگی و استمرار را تطابق احساس نام میگذارد.