چکیده:
تجربه در جایگاه موضوع تفکر و حکم کردن،محتاج استفاده از مفاهیم منطقی و اطلاق آنها دربارهء پدیدارهاست.قوهء حکم مسؤول اطلاق این مفاهیم محض بر پدیدارها و به تعبیر دیگر اندراج جزئیات تحت مفاهیم است.اما مفاهیم محض و شهودات هیچ تجانس و مشابهتی با یکدیگر ندارند و برای فراهم آمدن امکان اطلاق این مفاهیم کلی بر شهودات جزئی،تصورات واسطهای لازم است که کانت آنها را شاکله مینامد.شاکلهها تعینات استعلایی زماناند.این مقاله به بررسی ماهیت و ضرورت شاکلهها در فرایند شناخت از نظر کانت میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"(Kant 1992:387-8) به این ترتیب،میتوان گفت مبحث شاکلهسازی و مسأله اساسی مطروحه در آن،که این مبحث حد اکثر شش الی هفت صفحهای در نقد اول در پی پاسخ به آن است،نه فقط تصنعی و ساخته و پرداخته ذهن کانت نیست بلکه حتی به عنوان یک مسألهء اصیل اختصاص به فلسفه نقدی او و یا حتی فلسفه و طرز فکر فلسفی او در دوران ما قبل نقدی هم نداشته؛در سنت فلسفی مغرب زمین سابقه و اهمیت اساسی در هر نظریهء شناخت بهطور کلی دارد؛و بیسابقه بودن ظاهری آن در فلسفه نقدی به سبب پاسخ بدیعی است که کانت برای آن یافته است و به جای توسل به مفاهیمی چون شباهت و عدم شباهت در توجیه و تبیین مفاهیم معقول کلی،یا جستجوی خام انطباعاتی که ایدهها از آنها سرچشمه گرفته و همان را مصحح حمل و اطلاق ایدهها معرفی کردن(آنچنانکه در میان اسلاف تجربهگرای کانت، از لاک تا هیوم مطرح بوده)و بدینسان عرضهء راه حلی ایستا و مبتنی بر انفعالی دانستن ذهن در فرایند حصول معرفت؛وی اقدام به بنای یک راه حل پویا و مؤسس بر نظریهء فعال بودن ذهن در جریان شناخت نموده است و با دست یازیدن به مفهوم شاکله به منزلهء یک رویه (procedure) یا روش فعالیت قوهء خیال برای ساختن و فراهم آوردن صورت خیالی برای مفاهیم (Kant 2000:A 140-B 180) ؛آنها را در قالب قواعد استعلایی Kant 2000:A 145) (-B 184 فعالیت ذهن در مقام قوهء حکم (judgment) یعنی اندراج (subsumption) جزئیات (پدیدارها)تحت مفاهیم کلی(مقولات)معرفی نموده است ."